قدمت و تاریخچەی مستند گیلانغرب ـ پایتخت ایل کلهر (میلکان کورد کەڵهوڕ)

کورد کەڵهوڕ : کرماشان ، بیجار ، ئیلام ، خانەقین و ...

کورد کەڵهوڕ : کرماشان ، بیجار ، ئیلام ، خانەقین و ...

1 _ دلایل و تصاویر مستند نامگذاری گیلانغرب از قدیم الیام بە همین نام (گــیـەڵان = گیەڵ +ان)
2 _ |گــیەڵ| = موورت یا مورد امروزی : نام درختچەای کهن و شفابخش در سراب دشت گیلان، مورد تقدیس ایین زرتشت کە در باور مردمان این دیار گیەڵ رویده شده از عرق زرتشت ، نماد اهورا مزدا و نوروز باستان در سرزمین ماد بوده است .
3 _ اسم کوردی | گیەڵان | = یعنی جایی که درخت |گیەڵ| دارد (گیلانغرب امروزی)
4 _ ریشه و پیشینەی تاریخی اجداد طایفەی گیلانی کلهر ( کهن شاخەی هفت برادران کەڵهوڕ : هفت طایفه = حاجی زادگان _ گیلانی _ منصوری = مەسۊری _ زینلخانی _ کاظمخانی _ قوچمی _ آجودانی )
5_ تصاویر مستند سنگ نوشتەی قبور اجداد طایفەی گیلانی کلهر کە (1105) سال قبل از سفر رضا شاه بە منطقه گیلانغرب ، اسم گیلان و طایفەی گیلانی بر روی انها حکاکی شدە است ، ادعای کذب بر نامگذاری این شهر توسط رضا شاه پهلوی را از درجه اعتبار ساقط می کنند.

6 _ زاراوەێ کوردی کەڵهوڕی (زبان کوردی کلهری ، گویش قوم کلهر) : کرماشان ، خانەقین ، ئیلام ، بیجاڕ ( کرماشان ، بیجاڕ= تاێەفەێ گەڕوس ، سونگوڕ وە کولیایی ، قوروە ، بەشێ لە کامیاران وە ڕەوانسەر ، ماێشت ، هارون ئاوا = شاباد ، حەڵەوان = سرپیەڵ زەهاو ، قەسر شیرن ، گیەڵان ، سیروان ، شیروان وە چەرداوڵ ، ئەسەد ئاوا ، بێستۊن ، چەمچەماڵ ، سەحنە ، ئەێوان ، سراوڵە ، چەوار، بەدرە ، ئاودانان ، دهگوڵان ، مەڵگشای ، خورم ئاوا ، پول دوختر ، حومەیل ،هولەیلان ، زەنگنە وە ..... ـ شارەکانێ باشوور :خانەقین ، دەربەندی خان ، زاخو ، مەنەلی ، بەدرەێ باشوور ، قەرە داخ ، جەسان ، جڵولا ، گەرمیان ، زرباتیە ، کفری ، سعدیە ، کەلار ، شەیخ باوە ، کوت ، قازانیە ، بلدڕۆز ، وە .....)

7 - ایل کورد کلهر : قسمتی از قوم کورد کلهر که از قدیم الیام در بخش مرکزی مناطق کلهرنشین به صورت متمرکز کوچ عشایری (ییلاق - قشلاق) مشخص و هم مسیر داشته اند را ایل کلهر می نامند ، درحال حاضر جمعیتی به تقریب بین 3 الی 4 میلیون نفر در کشور ایران و عراق را تشکیل میدهند ، اما باید توجه داشت که جمعیت قوم باستانی کورد کلهر چندین برابر بیشتر از خود ایل کلهر می باشد .

پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ایل گیلانی کلهر» ثبت شده است

 

 

قلعه_ذوالفقار خان_کلهر 

 

فتح بغداد توسط ایل کلهر و تشکیل #حکومت_کورد_کلهر با تسخیر بغداد توسط ایل کلهر به فرماندهی ذوالفقارخان کلهر در سال ۹۳۰ق/۱۵۲۴ م / مقارن با حکومتهای صفویه و عثمانی ، پس از تسلط بر بخشی از کردستان، لرستان و سپس تمامی عراق عرب اطلاق می‌شود.

در سال ۹۱۴ق/۱۵۰۷م بغداد تحت حکومت شاه اسماعیل صفوی بود، هنگامی که شاه طهماسب یکم مشغول نبرد با ازبک‌ها در خراسان بود امیری کورد (ذولفقارخان کلهر)ضد عمویش ابراهیم خان کلهر حاکم بغداد شورش کرد و فرمانروای بغداد_زاگرس مرکزی و جنوبی[قسمتی جنوبی خاک کوردستان بزرگ] را تصرف کرده و لغو تبعیت خود از شاه اسماعیل با تاسیس حکومت مستقل کورد کلهر اعلام نمود. 

در ابتدا ماجرا اینگونه بود که در نبود اردوی شاهی، مهد علیا تاجلو بیگم نامادری شاه از نافرمانی قزلباشها و ادامه حکومت فرزندش احساس خطر می‌کرد. بنابر این از ابراهیم خان کلهر حاکم بغداد درخواست کرد که نزد او حاضر شود. ابراهیم خان با ۵ هزار تن به طرف قم نزد تاجلو بیگم به راه افتاد که در ماهیدشت در کمین برادر زاده اش ذوالفقارخان کلهر مواجه گردید و شکست خورد.

شاه طهماسب صفوی با هماهنگی دولت عثمانی همچنین با خیانت جمعی از سران کورد و نزدیکان ذوالفقارخان در سال ۹۳۶ق/۱۵۳۰م به به بغداد حمله و با کشته شدن ذوالفقارخان و شکست سپاهش، حکومت مستقل کورد کلهر نیز منحل گردید. 

 

سلیمان بیگ کلهر جد ذوالفقارشاه یکی از برادران شاخه هفت برادر کلهر (گیلانی الاصل ) و از اجداد دو #تیره ی  1- لرینی_ خاندان اسماعیل خان آجودانی ملقب به نایب السلطنه که مدتی معاون شازده عمادالدوله در کرمانشاهان بوده اند 2- تیره الهیارخان کلهر  پدر حاج ابراهیم خان و مراد بیگ کله جوبی اسلام آباد کنونی که شخص الهیارخان داماد زکی خان زند برادر کریمخان زند بوده می  باشد.

ثبث تصویر توسط عکاس ناصرالدین شاه قاجار حین سفر به عتبات عالیات در سال 1250 هجری شمسی. 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۸ ، ۱۹:۰۰
سعید میرزایی گیلانی

 

عشایر کوچرو با توجه به شیوهی معیشت دارای سکونتگاههایی هستند که نمونه هایی از ناب ترین مساکن اولیه دستساز بشر هستند. سیاهچادر و فضای اطراف آن معماری عشایر را بهوجود می آورد. سکونتگاههای عشایر از لحاظ طرح و مصالح بهکار رفته در آنها حائز اهمیت هستند. تقسیم بندی متنوع فضاها و بهرهگیری از مصالح بومآورد، سبب پیدایش نوعی معماری چهارفصل در نزد عشایر شده است. شناخت هنری و علمی این نوع معماری میتواند به کاربرد آن در دوره معاصر و معماری مدرن کمک کند. معماری عشایر را مبتنی بر تجربه و سازههای آن را از نوع کششی میدانیم که از تفکری خلاق و آیندهنگر برخوردار است. 

معماری تحت تأثیر موارد متعددی مانند فرهنگ، اخلاق، طبیعت، اقتصاد، تاریخ، هنر، خلاقیت، آئین و... است. هدف اولیه معماری رفع نیاز بوده است و به طورکلی با بکارگیری مصالح به کمک فن، دانش و خرد سعی در رفع نیاز و ضرورت و سودمندی داشته است. با توجه به شیوهی معیشت در ایران و زندگی عشایری؛ شیوهای از معماری را میتوان نام برد که مختص عشایر است و با توجه به نوع زندگی آنها بهوجود آمده است. این معماری مشتمل بر سازههایی چون سیاهچادر و متعلقات آن است که دارای قدمتی طولانی، بعد از غارنشینی است. 

در بررسی معماری عشایری با دو جنبهی شناخت علمی و هنری روبهرو هستیم که شناخت علمی به عنوان ابزاری در خدمت معمار است تا کمیتها را به خوبی تصویر کند و شناخت هنری بر خلاقیت و جنبههای احساسی هنرمند در پدید آوردن آثار بدیع و شگرف تأکید میکند. در این مقاله، معماری سکونتگاههای عشایر ایل کلهُر از این دو جنبه مورد بررسی قرار میگیرد. 

● ایل کلهُر:

 

عشایرایل کلهُر که از ایلات بزرگ استان کرمانشاه ، ایلام و خانقین است و از روزگار باستان، در غرب کشور و در دامنهی زاگرس-که زیستگاه کردها از زمان های بسیار دور بوده است- میزیسته اند. آنها درکنارفعالیتهای اصلی خود به تولید صنایع دستی از قبیل بافت سیاه چادر، چیخ (چیخ بافی) ، گلیمبافی، قالی بافی و... میپردازند. مواد اولیهی بیشتر این صنایع شامل پشم، مو و پنبه است که ازفراوردههای دامی و کشاورزی میباشند. در میان این هنرهای دستی؛ بافت سیاهچادر با توجه به کاربردی که در زندگی کوچ نشینی دارد، توانسته تداوم پیدا کند.

زندگی عشایری در منطقه گیلان غرب به عنوان مرکز اصلی گرمسیری استقرار ایل کلهر؛ به دو صورت کوچ رو و یکجانشین از دیرباز وجود داشته است. عشایر کوچ رو از طریق گله داری و پرورش دام به امرار معاش پرداخته اند و عشایر یکجانشین با توجه به حاصلخیز بودنِ زمین های گیلان غرب، از طریق کشاورزی  و دامپروری زندگی خود را تأمین کرده اند. شهرستان گیلان غرب دارای آب و هوای گرم و معتدل است. بر اساس تقسیم بندی اقلیمی، اقلیم این شهرستان به گونهای است که در آن زمستان سرد و تابستان گرم و طولانی است.

● سکونتگاههای عشایر:

عشایر کوچنده ایل کلهر بیشتر به تولید آن دسته از صنایع دستی می پردازند که مورد نیاز کوچندگان بوده و مواد اولیه آن از تولیدات دامی خودشان است. آنها با توجه به نوع زندگی، مساکنی با مشخصات ویژه دارند که با شرایط حاکم برزندگی آنان کاملاً سازگار است.

سکونت گاههای عشایر با توجه به تغییرات آب و هوا در چهار فصل سال تغییر می کنند و تقسیمبندی فضاهای داخلی آن نیز به منظور بهرهگیری بهتر از انرژی دستخوش جابهجایی میشود. از این رو می توان مساکن عشایر را به چهار دسته تقسیمبندی کرد:

 

 

۱) «سیه ماڵ»: مسکن تابستانی عشایر در منطقه ی ییلاقی ایل «سیه مال» است، که اجزای تشکیل دهنده ی آن عبارتند از: «دوار ـ دەوار»، «لا شاخه»۱، «سون ـ سۊن»۲و.... 

۲) «کووڵا»: نوعی مسکن تابستانی است که به منظور نگهداری احشام و همچنین اسکان خانوادههای عشایری، در مناطقی که به علت گرمای بیش از حد هوا امکان استفاده از سیاه چادر نیست، استفاده می شود. 

۳) «زمگه»: سیاه چادر زمستانی ایل کلهر و تدبیری برای مقابله با «وشکه زقم» (سرمای استخوانی) گرمسیر است. برای برپا کردن «زمگه»، به ارتفاع تقریبی ۵/۱-۱ متر خشکه چینی انجام میشود. 

۴) «گورک»: در گذشته خانواده هایی که از لحاظ مالی و احشام ضعیف بودند، کانالی حفر کرده و آن را با استفاده از نی و خار و خاشاک می پوشاندند، و از آن به عنوان محل زندگی خود و احشام شان استفاده می کردند. اکنون نیز دیگر آثاری از آنها دیده نمی شود. 

● سیاه چادر (دِوار ـ دەوار)۳:

سیاه چادرهای عشایری در ایل کلهر «سیه مال»۴ نامیده می شوند که از کنار هم قرار گرفتن «دوار»ها به وجود میآیند. سیاهچادر در حقیقت مسکن عشایر است که در اصطلاح محلی به آن «دوار» گفته می شود و معمولاً توسط زنان عشایر و با استفاده از موی بز (سیاه) بافته می شود. «موی بز توسط زنان عشایر آماده و به نخ تبدیل می شود و آنگاه با همکاری زنان همسایه و خویشاوند به صورت دار بر روی زمین بافته می شود. عرض هر دوار در حدود ۵۰ تا ۷۰ سانتیمتر و طول آن بین هفت تا دوازده متر می باشد و هر سیاه چادر از ترکیب هشت الی دوازده «دوار» درست می شود.»۵ 

دلیل استفاده از موی بز در سیاه چادر؛ مقاوم بودن آن در مقابل سرما و گرما، کِشش آسان، عدم جذب رطوبت و ثابت بودن رنگ آن می باشد. موی بز بر خلاف بقیه مواد در گرما منقبض و در سرما منبسط می شود و این به کاربرد ممتاز آن در سیاه چادر کمک کرده تا در تابستان منافذ سیاه چادر باز شده و هوای داخل سیاه چادر خنک شود و در زمستان منافذ آن بسته تا از ورود سرما و باران جلوگیری شود. علاوه بر این، موی بز که نیازی به رنگرزی ندارد دارای رنگی ثابت است. «دوار» درابتدای بارش باران ترشحات آب باران را به داخل راه می دهد، اما بعد از خیس شدن کاملا قطع می شود، ضمن آن که موی بز مانع ورود حشرات گزنده نیز می باشد. سیاه چادر با توجه به نوع بافت و ساختار آن، در موقع کوچ به آسانی جمع و حمل و نقل می شود. 

معماری سکونتگاههای عشایر مشتمل بر سازههایی چون سیاهچادر و متعلقات آن است. فضای داخلی سیاهچادر با هنرهای دستی مانند گلیم، نمد، چیخ وقالی تزیین میشود که با بررسی هریک از این صنایع میتوان خلاقیت سازندگان و جنبههای عاطفی و کارکردی هنر آنان را مشاهده کرد.

سیاهچادر بهوسیلهی ۴ تا ۵ ستون چوبی که شکلT میباشند برپا نگه داشته میشود که در وسط و در طول سیاهچادر قرار میگیرند و چون ارتفاع آنها ۳ تا ۴ متر است شیب طولی در طرفین چادر ایجاد میگردد و هنگام ریزش باران، آب به آسانی از دو طرف سرازیر میگردد. محوطه داخل سیاهچادر مستطیل است که سمت چپ آن مختص پخت و پز، رختخوابها، مشکها و سایر وسایل میباشد.۶

چادرهایبافته شده از موی بز این خاصیت را دارند که خود را متعادل نگه دارند و زمینلرزه و طوفان نمیتوانند کوچکترین صدمهای به آنها بزنند. دلیل این امر وجود طنابهای بلندی است که سبب میشوند شیب پوشش چادرها بسیار کم شود و در اختیار باد قرار نگیرد. «طناب بلندی که با میخ چوبی فرو رفته در زمین بسته شده و با زمین زاویه حادهای را بهوجود آورده است، حالت کشش موربی را بهوجود میآورد، به نحوی که این کشش نمیتواند میخ را از زمین بیرون بکشد.»۷

سیاهچادرهای محل سکونت عشایر ایل کلهُر از دو قسمت فضای داخلی و خارجی تشکیل میشوند. فضای داخلی هر سیاه چادر به وسیله ی «چیخ»ها به چندین قسمت تقسیم می شود.

▪ قسمتهای داخلی سیاه چادر عشایر ایل کلهر عبارتند از:

ـ «دیواخان»: قسمت مردانه ی سیاه چادر و مکان پذیرایی از میهمانان است، که به وسیله نمد و گلیم های خوش نقش و نگار تزیین شده است.

ـ «لاژنان»: قسمت زنانه ی سیاه چادر که معمولا صرف غذا در آن انجام می شود. 

ـ «جی و پا جی»: اتاق کوچک خواب که فقط در «مال» هایی که عروس دارند، دیده می شود و از «تەپەک» ساخته می شود.

ـ «کولین»: محل نگهداری آذوقه ی عشایر از جمله آرد، روغن و...است. 

ـ «کوڵنان»: نوعی خنک کننده که محل نگهداری آب، دوغ، کره و به طور کلی مواد غذایی فاسدشدنی عشایر است. 

ـ «کووز»: برای محافظت بره ها و بزغاله ها از سرمای سخت زمستان مورد استفاده قرار می گیرد، و درقسمت های گرم چادر ایجاد میشود.

▪ قسمت های بیرونی سیاه چادرعبارتند از:

ـ «پەچیه»: حصاری است ساخته شده از سنگ، سرشاخه های، درختان و امروزه بیشتر تورهای سیمی و سیم های خاردار، و محلی برای نگهداری گوسفندان و بزها است. 

یکی از اعتقادات عشایر این است که نباید به پچیه آتش وارد کرد، آنها براین باورند که آتش باعث سوزاندن پری ها میشود، و از این کار باید به شدت احتراز کرد. دلیل این امر به حضور همهجانبه پریان (فرشتگان) در زندگی عشایر باز می گردد و این اعتقاد آنها را میتوان به جنبهی برکت بخشی دامها در زندگیشان نسبت داد. 

«کولانه»: لانه هایی کوچک که از آنها برای نگهداری طیور و سگ ها استفاده می شود.

● نقوش روی سیاهچادر:

یکی از موارد قابل ذکر دربارهی هنر عشایر این است که هر سال در ایام «پنجه ـ پەنجە»۸ نقش هایی به وسیله خمیر بر روی لاشاخه سیاه چادرها قرار میگیرد. این اشکال شامل ماه، ستاره، پنجه، دایره، بز کوهی و...است که توسط عشایر بر روی پیشانی برخی از حیوانات اهلی نیز نقش میبندند. پنج روز پنجه جزء تقویم کُردهاست. نقشهایی که که در ایام پنجه شکل میگیرند مبتنی بر طبیعت و بیانکننده زندگی عشایر و اعتقادات آنهاست. این نقوش هم کارکرد آیینی دارند و هم جنبهی زیبایی. نقش ماه و ستارگان که با خمیر سفید بر پهنهی تیره سیاهچادر شکل می گیرد، نمادی کوچک از آسمان شب است که عشایر آنرا سرپناه خود قرار دادهاند. 

● نتیجه گیری:

بر اساس تقسیماتی که عنوان شد و تنوع آنها در طول سال میتوان خصوصیات و ویژگیهای خاصی مانند خودبسنگی(استفاده از مصالح بومآورد)، ایستایی، پیمون، سادگی و پرهیز از بیهودگی را برای سکونتگاههای عشایر نام برد که از ویژگیهای اصلی یک بنا محسوب میشوند. از خصوصیات دیگر سکونتگاههای عشایر توجه به پنج عرصه عمومی (ورودی یا پذیرش)، عرصه خصوصی، عرصه مشترک، عرصه خدمات و نگهداری و عرصه ذخیره روزانه است که نشاندهندهی جامعیت و کامل بودن این فضای معماری در ضمن کم هزینه بودن آن است. 

سیستم گرمایی- سرمایی و سیستم تهویه در فضای سیاه چادر به خوبی لحاظ شده است. سایهبانی که در طول تابستان در بالای ورودیهای سیاهچادر قرار می گیرد، سبب خنکی فضای داخلی میشود. علاوه بر این در فصل تابستان سیاهچادر پشت به خورشید برپا میشود، به نحوی که بیشترین استفاده از سایه و خنکی صبح انجام میگیرد. سیاهچادر را میتوان سکونتگاهی چهارفصل قلمداد کرد که با تغییرات فصول هماهنگ و با شرایط زندگی عشایر سازگار است. این سکونتگاهِ با قدمت بشری در مقابل شرایط نامساعد جوی و حوادث طبیعی نیز بسیار مقاوم است و در عین سادگی دارای زیبایی خاص خود است.

 

 

مرتضی بیگی

دکترای تخصصی رشته پژوهش هنر

دانشکده هنر و معماری دانشگاه تهران 

پی نوشت:

۱-قسمت هایی انتهایی که از دو طرف سیاه چادر آویزان می شوند. «لا شاخه»ها به منظور تهویه سیاه چادر بالا زده می شوند.

۲- ستون هایی هستند که برای برپا کردن سیاه چادر مورد استفاده قرار می گیرند.

 

۳-dev&#۲۵۷;r

۴-lSeia m

۵- جعفربیگی.خسرو(۱۳۸۲) «مردم شناسی قوم کرد با تکیه برایل کلهر» انتشارات زانیار، کرمانشاه، چاپ اول. ص ۲۱.

۶- امان اللهی بهاروند، اسکندر. «کوچ نشینی در ایران» (پژوهشی دربارهی عشایر و ایلات. تهران. ۱۳۶۷.

۷-فیلبرگ،س.ج. «سیاهچادر». ترجمه اصغر کریمی. 

۸-«مردم ایل کلهر سال را به ۳۶۵ روز، ۱۲ ماه و هر ماه را به ۳۰ روز و پنج روز را جداگانه و به نام پنج روز «پنجه» محاسبه میکنند. پنج روز پنجه از اول فروردین شروع می شود و تا پنجم آن ادامه دارد در اولین روز آن مقداری خمیر از آرد گندم درست می کنند و با آن علامت پنجه دست یا دایره و یا بز کوهی بر گوشه سیاه چادر یا دیوار خانه درست می کنند و مقداری بر پیشانی بعضی از حیوانات اهلی مثل گاو و گوسفند می مالند، بنا بر اعتقاد مردم این کار موجب خیــر و بــرکت بــرای منــزل و دامهـا و رفع شر و بلا از آنها می گردد. این پنج روز را متعلق به حضرت فاطمه زهرا (س) می دانند و حتی روغنهای حیوانی را در این پنج روز جداگانه به عنوان تبرک نگهداری می کنند و به مصارف ویژه می رسانند.» (جعفربیگی، ۱۳۸۲؛ ص۳۰۹).

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۵
سعید میرزایی گیلانی

 

 

 

کەڵهوڕ = کەڵ + هوڕ

 

کەڵ (پهلوان _ اهوی نر) + هوڕ ( توانمند - پر زور)

 

پهلوان پر زور = پهلوان توانمند = پاڵوان زور دار

 

 

در خصوص نام گذاری  و ریشەی اصلی نام کلهر نظریه های متعددی وجود دارد اما در این میان چند مورد مستند و منطقی می باشند ، در اینجا به تعدادی از آنها می پردازیم .

 

نام کلهر از دو واژه ی جدا از هم ( کەڵ + هوڕ ) تشکیل شده است که با توجه به معانی این دو کلمه در زمانها و گویش های مختلف زبان کوردی یقین را با دشواری همراه ساخته است .

 

معناهای متعدد واژه ی  "" کەڵ ""  از جمله :

 

1 - کەڵ به معنای آهوی نر

2 - کەڵ  به معنای "" پهلوان ""  در کتاب اوستای باستان که به زبان کوردی ، گویش هورامی و گورانی میباشد

3 - کەڵ بە معنای "" قوی هیکل ""

 

معناهای متعدد کلمه (هوڕ) از جمله : 

 

 1- هوڕ نام قوم هور = هوری

2- هوڕ به معنای خورشید

3-  هوڕ به معنای انسان "" توانمند و پر زور "" در کتاب اوستای باستان که به زبان کوردی ، گویش هورامی و گورانی می باشد.

 

اکنون با قرار دادان این دو کلمه ( کل + هور ) در کنار هم معناهای متعددی به دست می آید ، اینجا به بر رسی آنها می پردازیم :

 

کەڵ به معنای آهوی نر :

 

1 - کەڵ ( آهوی نر) + هور (قوم هوری) = آهوی نر قوم هوری

2 - کەڵ ( آهوی نر) + هور ( خورشید ) = آهوی نر خورشید

3 - کەڵ ( آهوی نر) + هور ( توانمند - پر زور ) = آهوی نر توانمند 

 

کەڵ  به معنای پهلوان :

 

1 - کەڵ ( پهلوان ) + هور (قوم هوری) = پهلوان قوم هوری 

2 - کەڵ ( پهلوان ) + هور (خورشید ) = پهلوان خورشید 

3 - کەڵ ( پهلوان ) + هور ( توانمند - پر زور ) = پهلوان پر زور - پهلوان توانمند

 

کەڵ به معنای قوی هیکل : 

 

1 - کەڵ ( قوی هیکل ) + هور ( قوم هوری ) = قوی هیکل قوم هوری

2 - کەڵ ( قوی هیکل ) + هور ( خورشید ) = قوی هیکل خورشید  

3 - کەڵ ( قوی هیکل ) + هور ( توانمند ) = قوی هیکل توانمند

 

حال با این تفاسیر دقیق به نظر می رسد که 1-  پهلوان توانمند = پهلوان پر زور  ، پهلوان قوم هوری و همچنین 2 - قوی هیکل توانمند ، قوی هیکل قوم هوری بیشتر مورد نظر بوده و میتواند به عنوان ریشه های اصلی نامگذاری ایل کهن و بزرگ کلهر  بە حساب اید ، می توان گفت کە " اهوی نر خورشید " معنای قابل قبولی را ایفا نمی کند و نمی توان معنای دقیق کلمەی کلهر باشد .

 

 ایل کلهر : هسته ی مرکزی قوم کهن کلهر است که خود تنها بخشی از این قوم را شامل میشود اما به عنوان مرکزیت  سیاسی ، اجتماعی ، دفاعی و ایلخان تمامی مناطق قوم کلهر به شناخته شده اند که جمعیتی کمتر از 30 درصد قوم بزرگ کلهر را تشکیل میدهد ، یعنی ایل کلهر تنها بخش کوچکی از قوم کهن کلهر است و این قوم خود شامل ایلاتی همچون : کلهر ، گروس ، مکری ، گوران ، سنجابی ، زنگنه ، قلخانی ، خرل ، ملکشاهی ، ارکوازی ، ایلامی ، فیلی و ....  یعنی تمامی محدوده ی گویش کلهری شامل می شود . 

 

محقق و گردآورنده : آقای سعید میرزایی 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۴۲
سعید میرزایی گیلانی

 

 

 

میرزا محمدرضا فرزند محمد رحیم بیگ در سال 1245هجری قمری یعنی 1208 هجری شمسی در شهرستان گیلانغرب از توابع استان کرمانشاه دیده به جهان گشود ، جد ایشان شخصی به نام " شیەرگ " که مؤسس  تیره شیەرگ از طایفه کهن گیلانی کلهر می باشد ، پدرش از سرداران سواره فوج کلهر و برادرش نوروز علی بیگ در میان ایل از قائم مقامان بود.

 

ایام نوجوانی رضا بیگ به مقتضای ایلی و خانوادگی به آموختن فنون رزم، تیراندازی وسواری گذشت ومردی قوی‌هیکل وخوش‌بنیه شد، اما دریکی ازدرگیری های ایل زخمی برداشت که تا اواخر عمر باعث کم شنوایی او شد.

 

رضابیگ به سبب میل و قریحه شخصی واستعداد ذاتی و رغبتی که به مشق خط داشت و تاحدی نیز این هنر را نزد هنرمندان ایل آموخته بود، به تهران هجرت کرد ونزد میرزامحمد خوانساری به شاگردی ومشق پرداخت.

 

آنجابودکه رضابیگ به میرزا رضا معروف شد.پس از درگذشت استاد، میرزا رضا ازروی خطوط "میرعماد"مشق می کرد؛ چنان که گویند برای این کار به اصفهان رفت تا ازروی کتیبه معروف میرعماددر تکیه میرفندرسکی مشق کند.

 

میرزا چون در خط نستعلیق شهرت یافت، ناصرالدین شاه قاجارکه به تشویق هنرمندان تمایل داشت، وی را احضارکرد و گاهی نیز نزد او تعلیم می گرفت.

 

همچنین ناصرالدین شاه از میرزا خواست تا دروزارت انطباعات به کارکتابت مشغول شود،اما از آنجا که وی مردی آزادمنش بود، نپذیرفت و در خواست شاه را که غیرمستقیم چندین بار از طریق رجالش بیان می شد رد کرد وفقط هنگامی که اعتمادالسلطنه (وزیرانطباعات) کتابتی را به وی ارجاع می‌داد، می‌پذیرفت وبه حق‌الکتابه آن قانع بود.

 

میرزا تنها یک بار حاضر شد دردستگاه دولتی شغلی داشته باشد وآن هنگامی بود که ناصرالدین شاه به سفردوم خودبه خراسان می‌رفت، میرزاهم که شوق زیارت آستان امام رضا(ع)راداشت پذیرفت تاباآنها همراه شود.

 

او در طول این سفرروزنامه"وقایع اردوی همایونی"وهمچنین روزنامه"وقایع اتفاقیه"راکتابت وباوسایلی که همراه داشت به چاپ سنگی نشرمی کرد.

 

میرزا علاوه بر آزادمنشی، مردی درویش منش وبی اعتنابه مال ومنال دنیا بودوزندگی بسیارساده‌ای داشت.

 

به گفته عبدالله مستوفی درآمدمیرزا از تعلیم چند شاگرد که به مجلس او می‌آمده اند و چند شاگرد دیگر که خودمیرزا به خانه آنها می‌رفته وچاپ نویسی تامین می‌شده که به ندرت در ماه 20 تومان بوده است.

 

میرزا برای مشق کردنش خود را محصور وضعیت نمی‌کرد - چنان که می‌دانیم، خوشنویسان معمولاً برای آفریدن آثار خود، وضعیت و فضای خاصی اختیار می‌کنند؛ مثلاً حتماً با اسباب و وسایل مخصوص خود کار می‌کنند و در مکانی مانوس می نشینند؛ به گونه‌ای که اگر این شرایط نباشد، خوشنویس نیز دچار مشکل می‌شود - در واقع میرزا در هر وضعیتی حتی در سفرو با مرکب غلیظ چاپ به هنر آفرینی می‌پرداخت.

 

مرکز قلم میرزادر نستعلیق، در کتابت و مشقی بوده است. او در نوشتن، آن قدر قدرت داشت که تمام کلمه را بدون براشتن قلم از روی کاغذ می‌نوشت که در چاپ‌نویسی این کار لازم بوده است.

 

البته او شکسته نستعلیق و تعلیق را نیز خوب می‌نوشته است؛ اما گویا ابهت کلمات و قواعد نستعلیق باعث شده که او زیاد به شکسته نویسی نپردازد.

 

از میرزا چلیپا کمتر دیده شده و آثاری که رقم صریح او را داشته باشد نیز کم است. این شاید که به سبب طبع بلند وی بوده که قطعه یا سیاه مشقی که رقم داشته باشد، از او موجود نیست و تنها اثر او که رقم دارد یک نسخه "فیض الدموع" است.

 

میرزا به شعر و شاعری نیز علاقه داشته و معانی شعر را خوب می فهمیده است. او شعر نیز می‌گفته و معروف است که هزار و پانصد بیت شعر دارد.

 

یکی از مهمترین تحولات زمان قاجار، ورود صنعت چاپ سنگی به کشور بود که تاثیر بسیاری زیادی بر جامعه فرهنگی آن زمان گذاشت و قدم‌های نخست تبدیل جامعه سنتی ایران به جامعه‌ای صنعتی با ورود این صنعت برداشته شد.

 

در واقع، متحول شدن سطح فرهنگی کشور، پیدایش مدارس جدید و این که کتاب و کتابت باید در دسترس همگان قرار می‌گرفت و همچنین چاپ و چاپ نویسی روزنامه و مطبوعات عواملی بودند که نیاز جامعه را به صنعت چاپ کاملاً نشان می‌دادند.

 

در این شرایط، خوشنویس ناچار بود که به تندی کار کتابت را برای چاپ (مثلاً روزنامه) آماده سازد.

 

در این شرایط بود که میرزا رضا کلهر به عنوان بزرگترین نوآوردر خط نستعلیق به همراهی با صنعت چاپ قدم برداشت.

 

میرزا به تغییراتی اساسی در خوشنویسی دست زد تا بتواند در زمان کم و با سرعت، کار کتابت را انجام داده، برای چاپ آماده کند.

 

در واقع، تغییرات او در خوشنویسی باعث پیدایش مکتبی جدید شد که بعدها با نام خودش یعنی "مکتب کلهری" شهرت یافت.

 

تغییراتی که میرزا در خط به وجود آورد، زاده دو عامل مهم بود: یکی سرعت و دیگری شرایط چاپ نویسی.

 

میرزا باید در مدت کمی با مرکب به اصطلاح لجن چاپ که بسیار غلیظ و چسبناک بود بر روی کاغذهای چاپ کتابت می‌کرد.

 

شاگرد پذیری میرزا رضا کلهر بسیار مشکل بوده است؛ یعنی به انتخاب خودش، آن هم با اصرار و التماس شاگردی را می‌پذیرفت.

 

از میان شاگردان وی، میرزا زین العابدین بن محمد شریفی قزوینی "ملک الخطاطین"، کاتب شهیر آقا سید مرتضی برغانی "میرخانی"، میرزا مرتضی نجم آبادی و سید محمود صدر‌الکتاب را می‌توان نام برد.

 

اما از شاگردان مهم وی که مستقیماً شاگردیش را نکرد محمدحسین سیفی قزوینی، ملقب به "عماد الکتاب" است.

 

مرحوم عماد الکتاب با ذره بین بسیار بزرگی، خطوط و الگوها و برش‌های میرزا را بزرگ کرده، روی آن کار می کرد.

 

میرزا رضا کلهر در وبای عام تهران در روز جمعه بیست و نهم مرداد ماه 1291 درگذشت و در تهران به خاک سپرده شد.

# تیره شیرگ #طایفه گیلانی کلهر #

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۱۹
سعید میرزایی گیلانی

 

 

شیخ عبدالقادر گیلانی (حضرت غوث گیەڵانی ) 

 

سنه ی (۱۰۷۷ - ۱۱۶۶ م) با نام کامل شیخ محی الدین عبدالقادر بن صالح موسی گیلانی

عارف، صوفی، محدث، و شاعر ایرانیقرن پنجم و ششم قمری بود.[۲] وی مؤسس سلسله تصوف قادریه (منتسب به عبدالقادر) بود.[۳][۲] او از مشاهیر مشایخ صوفیه و شیخ طریقهقادریه می‌باشد.[۳] کنیه وی «ابومحمد» و لقبش «محی الدین» است.[۴]

 

 

 

 

القاب و نسب

نام کامل او «شیخ محی الدین ابو محمد عبدالقادر بن ابی صالح موسی جنگی دوست گیلانی»[۳] است و برخی القاب او «ثموت الثقلین»، «شیخ کل»، «شیخ مشرق»، «محی الدین» می‌باشد.[۳] از دیگر القاب او می‌توان به «غوث گیلانی»[۵]، «غوث»، «غوث اعظم»، «غوث الثقلین»، «باز اشهب»، «باز اللَّه» و «جنگی دوست» اشاره کرد.[۲]

در حالی‌که علی قادری هروی در رساله­ای به نام «نزهة الخاطر» تلاش می­کند که نسبت عبدالقادر را به حسن مثنی از نسل حسن مجتبی (امام دوم شیعیان) برساند[۱]، در «فوات الوفیات» این نسبت به حسین بن علی (امام سوم شیعیان) رسانده شده‌است.[۲] در قاموس‌الاعلام و «طبقات شعرانی» نیز وی بر همین اساس از نسل حسن مجتبی دانسته شده‌است.[۶] اما تقی الدین واسطی در کتاب «تریاق المحبین» این نسبت‌ها را مردود شمرده و مولف کتاب «عمدة المطالب» خاطرنشان می­کند که گیلانی خود هرگز مدعی چنین نسبتی نبوده‌است و تنها نوادگانش بعد از مرگ او چنین ادعایی کرده­اند. اما از اسنادی چون تاریخ بغداد، تحفة الازهار، الانساب سمعانی، سیر اعلام النبلاء، وفیات، مروج الذهب و الکامل نتیجه گیری می‌شود که نسب وی از جانب پدر به حسن مجتبی و از جانب مادر به علی بن موسی الرضا می‌رسد و شاید رد بر این مسئله همراه با غرضی بوده‌است. [۱] نسب او از نژاد  کوردان کلهر یا همان گیلان ده قرمیسین (کرمانشاه)می باشد. پدرش سید موسی جنگی‌دوست، فرزند سید ابی‌عبدالله گیلانی بود.[۷] عبدالقادر دخترزادهٔ ابوعبداللَّه گیلانی از نوادگان محمد تقی (امام نهم شیعیان) و از بزرگان مشایخ گیلانی کورد[۲] و نام مادرش «ام‌الخیرامة الجبار فاطمه» بود.[۳]

زندگینامه

در تاریخ زادروز او اختلاف وجود دارد سالهای ۴۷۰ یا ۴۷۱  قمری تاریخ‌های زادروز او ذکر شده‌اند.[۲][۳] محل تولد وی گیلان غرب کرمانشاه (یکی از شهرهای گرد-کرد نشین) در روستای کهن گیلان ده  " گیه لان " از  بخش مرکزی گیلانغرب از توابع کرمیشان ، قرمیسین (کرمانشاه) می‌باشد ، تولد وی در شب یکم  رمضان ۴۷۰ قمری (۲۲ اسفند ۴۵۶ خورشیدی) دانسته‌اند.[۳]گیلان غرب یکی از شهرهای استان کرمانشاه است و شیخ عبدالقادر گیلانی به آنجا نسبت دارد.

طبق اسناد سنگ نوشته مستند که اسم گیلان و طایفه گیلانی کلهر در تواریخ مختلف بر روی قبور اجداد طایفه گیلان که از کوردان کلهر می باشند به حدود دوازده قرن (247 هجری قمری ) می رسد و دال بر قدمت مستند ده قدیمی گیلان کلهر از قدیم الیام تا به حال به این نام و زادگاه شیخ عبدالقادر گیلانی می باشد.

لازم به ذکر است که اسم گیلان کرمانشاه " gyalan "  از جمع بستن اسم درختچه ی  دارویی و مقدس در دین زردشت  " گیه ل=gyal " مورد امروزی گرفته شده ، در حالی که گیلان شمال از ریشه قوم "گیل=gil" گرفته شده و هیچ و جه تسمیهی با گیلانغرب که یک اسم کاملا کوردی است را ندارد.

متاسفانه بسیاری از سایت ها ، اشخاص در صدد نسبت دادن شیخ عبدلقادر گیلانی به گیلان شمال میباشند غافل از ابنکه طبق شجرنه نامه واسناد سنگ نوشته موجود شیخ  از منطقه ی گیلان کرمانشاه و کهن ده گیلان کلهر میباشد. قدمت سنگ نوشته گیلان غرب به همین نام (گیلان) به 1200 سال قبل برمیگردد و طبق گفته پیشینیان و ادبیات فولکولر زاگرسنشینان شیخ عبدالقادر زلده شده از دیار کلهر، گیلانغرب می باشد.

استاد علی اصغر حکمت مترجم تاریخ جامع ادیان جان بی ناس صفحه ی 770 این کتاب چنین می آورد که شیخ عبدالقادر از کوردان کلهر از کهن ده گیلان از توابع قرمیسین "کرمانشاه" می باشد.

وی در زمان حکومت ملکشاه سلجوقی متولد شد. به سبب حمایت‌های ملکشاه و وزیرش خواجه نظام الملک اوج دوره شهرت «علم» بود. اما به دلیل کشمکش وارثان تخت شاهی پس از قتلملکشاه و همچنین ظهور فرقه نزاریه از اسماعیلیه به رهبری حسن صباح و جنگ‌های صلیبی و فتح بیت المقدس بدست مسیحیان، ثبات و آرامش زندگانی مردم از بین رفت.[۸]

 

تحصیلات

 

در جوانی در سن هجده سالگی به بغداد رفت و در آنجا نشو و نما یافت.[۲][۳] در ابتدا علوم ادبی را از ابو زکریای آموخت.[۳]

وی در بغداد، از ابوبکر محمد بن احمد و ابوالقاسم علی بن احمد بن بیان و ابوطالب بن یوسف، علم حدیث فرا گرفت.[۳]

سپس به نزد علی بن ابی سعید مخرمی، و در مدرسه او فقه آموخت.[۳][۲]

وی با شیخ احمد یا حماد دباس مصاحب بود و از او فنون طریقت را آموخت.[۲] او در زمان تحصیل از دسترنج خود ارتزاق می‌کرد.[۶] وی در یادداشتن علم و دانش کوشش فراوان کرد و ملازم سیاحت و مجاهده و ریاضت و تفکر در تنهایی شد.[۳] او یازده سال از عمر خود را در انزوای کامل به سر برد.

 

فعالیت‌ها

علی بن ابی سعد مخرمی مدرسه خود را به وی تفویض نمود و او در آن مدرسه به وعظ و ارشاد پرداخت و آوازه زهد و تقوای او در همه جا پیچید.[۳] مردم از همهٔ نقاط به زیارتش می‌شتافتند و از نصایحش استفاده می‌کردند.]لباس روحانیت (خرقه مشایخ) را از دست ابو سعد مخرمی پوشید.[۳] وی در این مدرسه، مجلس وعظ و خطابه برپا می‌کرد و مطابق هر دو مذهب شافعی وحنبلی فتوا می‌داد و در سیزده شاخه از علوم دینی تدریس می‌کرد.[۲]

وی از محدثان شافعی یا حنبلی بود.[۲] وی از ابوغالب باقلانی و احمد بن مظفر بن سوسن تمار و ابوالقاسم بن بیان و جعفر بن احمد سراج و ابوسعد بن خشیش و ابوطالب یوسفی و دیگران حدیث شنید.[۲] ابوسعد سمعانی و عمر بن علی قرشی و حافظ عبدالغنی و شیخ موفق‌الدین ابن‌قدامه و شیخ علی بن ادریس و احمد بن مطیع باجسرائی و محمد بن لیث وسطانی و اکمل بن مسعود هاشمی و دیگران از وی حدیث شنیدند. رشید احمد بن مسلمه با اجازه از او روایت کرده‌است.[۲]

در اصول و فروع فقه و تصوف تألیفات زیادی به وی منسوب است.[۲]

دیوان شعر او به «دیوان غوث اعظم» معروف است. وی در شاعری متخلص به «محیی» است.[۲]

 

درگذشت

در روز و ماه درگذشت شیخ عبدالقادر گیلانی اختلاف وجود دارد.[۳] سال‌های ۵۶۰ یا ۵۶۱ یا ۵۶۲ قمری به‌عنوان تاریخ درگذشت او ذکر شده‌است.[۲] اما همه مورخان و صاحبان کتاب‌های رجالدرگذشت او را در سال ۵۶۱ قمری نوشته‌اند.[۳]

در شب شنبه ۸ ربیع‌الاول ۵۶۱ قمری (۲۹ دی ۵۴۴ خورشیدی) در مدرسه‌ای که وعظ و ارشاد می‌کرد در بغداد درگذشت و همانجا در مدرسه‌اش به خاک سپرده شد.[۳][۲] مقبره وی توسط شاه اسماعیل یکم در جریان فتح بغداد تخریب شد.

خانواده

پدرش سیدموسی گیلانی، فرزند سید ابی‌عبدالله گیلانی بود.[۷] عبدالقادر دخترزادهٔ ابوعبداللَّه گیلانی، از بزرگان مشایخ گیلان[۲] و نام مادرش «ام‌الخیرامة الجبار فاطمه» بود.[۳]در سی و چند سالگی ازدواج کرد و حدود چهل و نه فرزند از او باقی‌ماند، که بیست و هفت تن پسر و مابقی دختر بودند.[۱] بازماندگان نسبی وی نیز پس از فتح بغداد به وسیله ی شاه اسماعیل یکماز بین النهرین اخراج شدند.

دیدگاه‌ها و باورها

وی حنبلی مذهب و اشعری مسلک بوده‌است و  فتوای او موافق هر دو مذهب شافعی وحنبلی است[۶] و در مشرب حنبلی و شافعی فتوا می­داد.[۱] علمای عراق با نظر او در مسائل فقهی با تقدیر و احترام برخورد می‌کردند.[۷]

او فقیه و محدثی بود که اوراد و اذکاری را به نوعی پایه‌ریزی کرده بود که قراعت و تکرار آن‌ها در درون افراد اثر بگذارد. وی مریدان خود را وامی‌داشت تا ذهن خود را از تصورات فیلسوفان یونانی وسفسطه‌پردازان پاک کنند و به سیر و سلوک شرعی برای رسیدن به حکمت و اشراقات روی آورند.[۷]

در حالی که در قرن پنجم قمری تصوف و طریقت در حال جدایی از شریعت بودند، عبدالقادر گیلانی به عنوان یکی از سرسخت‌ترین مخالفان این عقاید، در جهت هماهنگی طریقت با شریعت تلاش کرد و اطاعت و پیروی از قرآن و سنت و حاکمیت بخشیدن به آن‌ها را در همهٔ شئون زندگی، اساس همهٔ امور می‌دانست عز بن عبدالسلام شافعی در این باب سخنها گفته.[۷]

در نظر او، تصوف نتیجهٔ بحث و گفتار نیست، بلکه حاصل جوع و حرمان است متضمن بخشندگی، تسلیم شادمانه، صبر، ارتباط دایم با خدا از طریق دعا، خلوت، پشمینه‌پوشی، سیاحت و سیر در آفاق و انفس، فقر و تواضع، یکرنگی راستی است.[۸]

او تا جایی بر ارزش‌های دینی تاکید می‌کرد که در گفتار پنجاه‌وچهارمش از کتاب فتح الربانی به مردم پند می‌داد که نسبت به جهان بی‌تفاوت باشند و آرزوها و هواهای نفسانی خود را از هر نوع که باشد بکشند و لذت و سرور را در فناء بجویند. او در اثر دیگر خود «الفیوضات الربانیه» که کتابی است مشتمل بر چندین ورد و دعا در موضوع‌های مختلف در قسمت‌های اولیه آن مطالبی را آورده‌است که بالکل می‌توان استنباط کرد که وی قائل به مذهب جبر بوده‌است. او در این کتاب (الفیوضات الربانیه) آورده‌است:

خداوند بلند مرتبه فرمود: ای غوث بزرگ گفتم لبیک ای پروردگار غوث فرمود: هر اندازه (انسان) مابین عالم ماده و ملکوت قرار گرفته باشد پس او (درمرحله) شریعت است و هر مقدار (تطور یافته) بین عالم ملکوت و جبروت (عقل) باشد پس آن (مرحله) طریقت است و هر مقدار (تطور یافته) بین عالم جبروت (عقل) و لاهوت (الوهیت) باشد پس آن حقیقت است سپس خداوند به من فرمود: ای غوث بزرگ درهیچ چیزی ظاهر نمی‌شوم همانند شدت ظهورم در انسان پس پرسیدم ای پروردگارم آیا مکان برای تو ممکن است به من فرمود: ای غوث بزرگ من ایجاد کننده مکان هستم ولی برایم مکانی نیست... سپس او به من فرمود: ای غوث بزرگ انسان چیزی نمی‌خورد و نمی‌نوشد و نمی‌ایستد و برنمی خیزد و صحبت نمی‌کند و هیچ کاری انجام نمی‌دهد و به هیچ چیز توجه نمی‌کند و از چیزی نمی‌گذردمگر اینکه من در آن و متحرک هستم.

او «فقر» را مرکب انسان برای وصول به منزل می‌داند و همچنین «حال» را چیزی می‌داند که به زبان مقال (گفتار) نمی‌آید و اصل و حقیقت محبت را فنا محب در محبوب می‌داند. از سخنان او بر می‌آید که او رویت خداوند را قبول دارد، البته تجلی و ظهور و درک او را نه با چشم ظاهر بلکه با چشم باطن و جان.[۸]

او اختیار فقر را برای رسیدن به حق توصیه می‌کند، چنانکه بعد از وادی فقر سالک به وادی حق می‌رسد. اگرچه عبدالقادر در مسئله آزادی اراده به مذهب جبر نزدیکتر است ولی با توسل به نظریه کسب که در میان متکلمان رواج دارد جنبه افراط و تفریط آن را رها می‌کند.

براساس اندیشهٔ او، صفای روح لازمهٔ وجود صوفی است و صوفی کمال نمی‌یابد مگر آنگاه که در مکتب رنج و مصیب پرورش یابد و شیخ حدیثی را از پیامبر نقل می‌کند: «ما پیامبران بنابر درجاتمان با آزمون‌های بسیار احاطه شده‌ایم» آنچه مهم است ثابت قدم بودن در ایمان است تا سرانجام خیر بر شر غلبه کند.[۸]

بنابه باور او، مردم چهار دسته‌اند[۸]

  • گروه اول نه زبان دارند و نه دل، تابع حواس هستند، توجهی به حقیقت ندارند.
  • گروه دوم زبان دارند ولی دل ندارند، سخنان اینان زیبا و دلشان تاریک است و کامجو و عصیان طلبند.
  • گروه سوم دل دارند ولی زبان ندارند، آنان مؤمنان راستین هستند که برای سلامت روح اینان سکوت و خلوت بهتر است.
  • گروه چهارم که هم دل دارند و هم زبان که مالک حقیقی معرفت خدا و صفات او هستند، اینان به والاترین مرحله می‌توانند دست یابند که همان تالی مقام نبوت است.

عبدالقادر با توجه به مقامات صوفیانه چهار مرحله را به دست می‌دهد[۸]:

  • نخستین مرحله، مرحله ورع است که بنده مطیع شریعت است و تنها به خدا امیدوار و هرگز به مردم دیگر متوسل نمی‌شود.
  • دومین مرحله، مرحله حقیقت است که با مقام ولایت یکی است بنده از امر خدا اطاعت می‌کند که خود این اطاعت و انقیاد دو نوع است، اول حفظ انسان از هرگونه گناه آشکار و پنهان همراه با ارضاء نیازهای اولیه، نوع دوم اطاعت از ندای باطن است که همه برای خدا می‌شود.
  • مرحله سوم تفویض است و آن زمانی است که بنده یکسره خود را تسلیم می‌کند.
  • مرحله چهارم و آخرین مرحله، فناست که خاص ابدال یعنی موحدان راستین و عارفان است.

او در عصر خود تحولی فرهنگی در میان مسلمانان پدید آورد و مردم را از توسل به عمال حکام عباسی بر حذر داشت، و آن‌ها را به تجدیدنظر در رفتار خود و توجه به خدا دعوت کرد.[۷][نیازمند منبع] او در یکی از مجالس وعظ (ثبت شده در کتاب «فتح الربانی») چنین گفت: «تویی که به خویشتن، به مردم به پول و سرمایه به معامله و سلطان و حاکم و دیگر چیزها توکل نموده‌ای بدان که همهٔ آن‌ها به راستی خدای تو شده‌اند!... ای بندگان حلقه به گوش بت ثروت و بت حکومت! بدانید که آن‌ها میان شما و خدای واحد دیوار استواری را ایجاد کرده‌اند. هر کس تصور کند نفع و زیانش در دست غیر خداوند است به راستی بندهٔ خداوند نیست بلکه عبد همان چیزی است که نفع و ضرر خود را از او می‌طلبد.»[۷]

وی از آن روی که می‌پنداشت در مورد تبلیغ و ارشاد و وعظ، مسئولیت و تکلیف دارد به آن می‌پرداخت. اشتغال او به وعظ و ارشاد و تربیت، مانع از تدریس و ترویج علم و سنت و مبارزه با بدعت و انحرافات توسط او نشد.[۷] تقی الدین واسطی در «تریاق المحبین» می­گوید: «شیخ در دوران حیات خویش بیشتر به سبب مواعظ شهرت یافتی و فقط بعد از وفاتش بود که خرقه تصوف را بدو نسبت دادند.» بعضی از محققین نقدهایی به این سخن وارد ساخته‌اند.[۱]

خدمات و فعالیت‌ها

در حالی که در قرن پنجم قمری تصوف و طریقت در حال جدایی از شریعت بودند، عبدالقادر گیلانی به عنوان یکی از سرسخت‌ترین مخالفان این عقاید، در جهت هماهنگی طریقت با شریعت تلاش کرد و اطاعت و پیروی از قرآن و سنت و حاکمیت بخشیدن به آن‌ها را در همهٔ شئون زندگی، اساس همهٔ امور می‌دانست.[۷]

او تلاش زیادی برای اصلاح تصوف کرد. تلاش‌های او در ابعاد زیر قابل ذکر است[۹]:

  • پالایش تصوف از چیزهایی که با آن آمیخته شده بود و بازگرداندنش به رسالت اصلی، و تبدیل تصوف به یک مکتب تربیتی که هدف اصلی آن کاشتن و زراعت معانی تجرد و دلبریدگی خالص از دنیا و زهد صحیح است.
  • حمله به آنانی که از راه تصوف منحرف گشته بودند و آن را وسیلهٔ ظاهرسازی خود قرار داده و معنایش را تغییر داده بودند. وی بدون آنکه از طایفه‌های صوفیه نام ببرد آن‌ها را دسته‌بندی کرد تا خصوصیاتی را که باعث پایبندی تصوف به کتاب و سنت است، را بنمایاند. و هم بدون برانگیختن دشمنی یا ناراحتی امکان اصلاح منحرفان را فراهم سازد. فرقه‌هایی با عنوان‌های اباحیه، متکامله،متجاهله و غیره.
  • ایجاد نظام میان طریقت‌های صوفیه و وحدت بخشیدن بین مشایخ آن‌ها؛ او بدین منظور دعوت‌هایی به منظور گردهمایی از مشایخ صوفیه کرد که نخستین گردهمایی آنان در رباط (کائن) واقع در منطقهٔ حلب بغداد انجام گرفت که در آن پنجاه شیخ عراق و کشورهای دیگر شرکت کردند. گام بعد، ایجاد ارتباط با مشایخ طریقت بیرون از عراق بود که بدین منظور گردهمایی شیخ عبدالقادر در ایام حج، با حضور شیخ عثمان ابن منصور قرشی که تربیت مریدان در مصر بر عهدهٔ او بود، شیخ ابومدین مغربی که عهده‌دار توسعهٔ تصوف در مغرب‌زمین بود، و شیخ ارسلان دمشقی که تربیت مریدان و ریاست پیروان طریقت در شام را عهده‌دار بود و نیز شیوخ یمن و شمار زیادی از مشایخ طریقت‌های تصوف اسلامی صورت پذیرفت. از مهم‌ترین نتایج این گردهمآیی ایجاد اتحاد میان طریقت‌های صوفیه تحت رهبری واحد بود. از جمله آثار این گردهم‌آیی در احیاء دین را در موارد زیر برشمرده‌اند[۹]:
    • وحدت عمل در حرکت صوفیه
    • طریقت‌های گوناگون، مریدان و طلبه‌های سطح‌بالای خود را که شایستهٔ شیخ‌شدن در آینده بودند را به مدرسهٔ قادریه می‌فرستادند. (برای نمونه ابومدین مغربی که مریدش «صالح ابن ویرجان زرکانی» را به نزد عبدالقادر فرستاد و یا شیخ ارسلان دمشقی که به مریدانش می‌گفت «شیخ ما و شما عبدالقادر است.»)
    • ارتباط بین فقه و تصوف را به سمت نزدیکی و ناپدیدی پیش برد، تا جایی که کسی که فقیه می‌شد فقه و تصوف را با هم داشت و این را کامل‌شدن شریعت و طریقت می‌خواندند.
    • خروج تصوف از گوشه‌گیری و عزلت و رویارویی آن با تهدیداتی که متوجه جهان اسلام بود. اخبار به‌جا مانده نشان می‌دهد که مدرسهٔ قادریه نقش اساسی در تجهیز و آماده‌سازی نیروها برای رویارویی با خطر صلیبیون در شام داشت. این مدرسه جوانانی را که به دلیل ورود صلیبی‌ها مجبور به فرار شده بودند را آماده می‌کرد و تحت فرماندهی ورزیده به جبههٔ جنگ باز می‌گرداند.

وی همواره حاکمان خودکامه را مورد انتقاد قرار می‌داد، اما حاکمان با توجه به محبوبیتش در میان مردم، امکان رویارویی با وی را نداشتند. ابن کثیر دمشقی می‌گوید: «امام عبدالقادر هیچگاه از اندرز حکیمانه و انتقاد غیرتمندانه حاکمان و قاضیان غفلت نمی‌ورزید و به سختی سلوک سرسپردگان سلاطین را مورد مذمت قرار می‌داد. و آن‌ها را به صراط مستقیم دین خداوند فرا می‌خواند.»[۷]

او در عصر خود تحولی فرهنگی در میان مسلمانان پدید آورد و مردم را از توسل به عمال حکام عباسی بر حذر داشت، و آن‌ها را به تجدیدنظر در رفتار خود و توجه به خدا دعوت کرد.[۷] او در یکی از مجالس وعظ (ثبت شده در کتاب «فتح الربانی») چنین گفت: «تویی که به خویشتن، به مردم به پول و سرمایه به معامله و سلطان و حاکم و دیگر چیزها توکل نموده‌ای بدان که همهٔ آن‌ها به راستی خدای تو شده‌اند!... ای بندگان حلقه به گوش بت ثروت و بت حکومت! بدانید که آن‌ها میان شما و خدای واحد دیوار استواری را ایجاد کرده‌اند. هر کس تصور کند نفع و زیانش در دست غیر خداوند است به راستی بندهٔ خداوند نیست بلکه عبد همان چیزی است که نفع و ضرر خود را از او می‌طلبد.»[۷]

در کتاب «قلائد الجواهر» نقل شده‌است[۱۰]:

هنگامی که المقتضی لامر الله خلیفهٔ عباسی مقام قاضی القضاتی بغداد را به آدم بی‌کفایتی مانند ابوالوفا یحیی بن سعید سپرد، حضرت عبدالقادر در نماز جمعه‌ای که خلیفه نیز در آن حضور داشت، خطاب به او گفت: ای خلیفه! تو که آدم بی‌کفایت و نامقبولی را به مقام قضاوت و رسیدگی به مظالم مردم گماشته‌ای در فردای قیامت و به هنگامم حضور در محضر حضرت حق و بررسی نامهٔاعمالت چه جوابی برای گفتن خواهی داشت؟ خلیفه از سخنان صادقانه و خیرخواهانه و در عین حال غیرتمندانه امام عبدالقادر منفعل گردید و فردای همان روز دستور عزل قاضی القضات را صادر نمود.

مجالس موعظهٔ او در مدرسهٔ قادریه رونق فروانی می‌یافت. گاه چنان جمعیت زیادی در مجالس موعظهٔ او حاضر می‌شد که مجبور می‌شد در مکان‌هایی خالی در خارج از بغداد سخن بگوید. مردم با اسب و قاطر و الاغ نزدش می‌آمدند و در حاشیهٔ مجلسش چون دیوار می‌ایستادند. برخی از مورخین گفته‌اند که در مجلسش حدود هفتاد هزار نفر حاضر می‌شدند و کلامش گوش می‌کردند.[۹]

وی از ابوغالب باقلانی و احمد بن مظفر بن سوسن تمار و ابوالقاسم بن بیان و جعفر بن احمد سراج و ابوسعد بن خشیش و ابوطالب یوسفی و دیگران حدیث شنید.[۲] ابوسعد سمعانی و عمر بن علی قرشی و حافظ عبدالغنی و شیخ موفق‌الدین ابن‌قدامه و شیخ علی بن ادریس و احمد بن مطیع باجسرائی و محمد بن لیث وسطانی و اکمل بن مسعود هاشمی و دیگران از وی حدیث شنیدند.رشید احمد بن مسلمه با اجازه از او روایت کرده‌است.[۲]

در اصول و فروع فقه و تصوف تألیفات زیادی به وی منسوب است.[۲] دیوان شعر او به «دیوان غوث اعظم» معروف است. وی در شاعری متخلص به «محیی» است.[۲]

وی دیدارهایی با جماعتی از زاهدان وقت کرده بود و با عارفان بزرگی در ایران و عراق رایزنی می‌کرد.

 

 

آثار و تالیفات

در اصول و فروع فقه و تصوف تألیفاتی به او منسوب است. از آثار وی[۲]:

 

  • بشائر الخیرات (در دعا و اوراد)؛[۲][۶]
  • الغنیة لطالبی طریق الحق یا غنیة الطالبین لطریق الحق، در تصوف (مجموعه­ای از مواعظ وی)؛
  • الفتح الربانی و الفیض الرحمانی، در تصوف[۲] (شامل ۶۲ مجلس وعظ از وی و مربوط به سال‌های ۵۴۵-۵۴۶ قمری)[۱]؛
  • جلاء الخاطر فی الباطن و الظاهر، و الکبریت الاحمر، در صلوات بر پیامبر اسلام؛[۲]
  • فتوح الغیب، در تصوف (مشتمل بر ۷۸ مجلس وعظ از وی؛ در پاره‌ای موضوعات که فرزندش شیخ عبدالرزاق بعد از وی گردآوری نموده، و نسبنامهٔ پدرش را به آن ضمیمه کرده‌است.)؛[۱]
  • ملفوظات قادریه؛[۲]
  • الفیوضات الربانیه فی الاوراد القادریه (مجموعه‌ای از مناجات)؛[۲]
  • ملفوظات گیلانی؛[۲]
  • سر الاسرار و مظهر الانوار فیما یحتاج الیه الابرار؛[۲]
  • آداب السلوک و التوصل الی منازل الملوک؛[۲]
  • تحفة المتقین و سبیل العارفین؛[۲]
  • حزب الرجاء و الانتهاء؛[۲]
  • یواقیت الحکم؛[۲]
  • معراج لطیف المعانی؛[۲]
  • المواهب الرحمانیه و الفتوح الربانیه (در مراتب اخلاق پسندیده و مقامات عرفانی)؛[۱۱]
  • جلال الظاهر (مجموعه‌ای از مواعظ)؛[۱۲]
  • دیوان غوث اعظم، دیوان شعر؛

کرامات منتسب

کرامات و افسانه‌های بسیاری به او منتسب شده‌اند، با این حال در انتساب این رفتارها و سخنان به عبدالقادر اطمینانی وجود ندارد.

در بهجة الاسرار آمده که وی در جمع مشایخ گفته‌است: «قدم من بر گردن تمام اولیاء است.»[۱۳] در نفحات الانس جامی آمده‌است که: «از شیخ عبدالقادر پرسیدند که: سبب چه بود که لقب شما محی الدین کردند، فرمود که روز جمعه­ای از بعض سیاحات به بغداد می­آمدم با پای برهنه، به بیماری متغیر اللون نحیف البدن بگذشتم، مرا گفت السلام علیک یا عبدالقادر! جواب گفتم، گفت نزدیک من آی، نزدیک وی رفتم، گفت مرا باز نشان، وی را بازنشاندم، جسد وی تازه گشت و صورت وی خوب شد و رنگ وی صافی گشت. از وی بترسیدم، گفت مرا نشناسی؟ گفتم: نه، گفت: من دین اسلام هستم، همچنان شده بودم که دیدی، مرا خدای تعالی به تو زنده گردانید. انت محی الدین!»[۱۴]

کتاب‌هایی که کرامات و خوارق عادات او را برشمرده­اند فراوانند، از جمله آنان[۱]:

  • بهجة الاسرار علی بن یوسف الطنوخی.
  • خلاصة المفاخر فی اختصار مناقب الشیخ عبدالقادر امام یافعی مؤلف مرآة الجنان.
  • قلائد الجواهر اثر محمد بن یحیی التاوفی.
  • نفحات الانس عبدالرحمن الجامی

از جمله کرامات و افسانه‌ها درباره او این است که مادرش در سن ۶۰ سالگی بدو حامله شد و در ماه رمضان این طفل شیر نخورد.[۱] از مادرش (ام‌الخیر) نقل شده‌است که: «وقتی عبدالقادر را به دنیا آوردم در ماه رمضان هنگام روز شیرم را نمی‌نوشید. یکبار هلال ماه رمضان پوشیده ماند، نزد من آمدند و از من در مورد او (یعنی حضرت عبدالقادر) سئوال کردند به آن‌ها گفتم که او امروز شیر نخورد، سپس روشن شد که آن روز از روزهای ماه رمضان بود.» این موضوع در سرزمینشان زبانزد شد و گفته شد که از سادات فرزندی زاده شده‌است که در روزهای ماه رمضان شیر نمی‌نوشد.[۹]

همچنین آمده‌است که در نوجوانی چون قصد بغداد کردی، خضر (از پیامبرانی که به باور شیعیان زنده‌است و ظهور خواهد کرد) او را اذن ورود ندادی و هفت سال در کنار دجله او را تعلیم و تربیت دادی و بعد از آن اذن ورود به بغداد یافت.[۱]

از فرزندش شیخ عبدالوهاب روایت شده‌است که پدرش چهل سال برای مردم سخن گفت و موعظه کرد و آنچه را که می‌گفت چهارصد دانشمند و دیگران می‌نوشتند. از عبدالقادر روایت شده‌است که گفت: «آرزوداشتم که مثل همان اوایل دربیابان‌ها باشم، هیچکس را نبینم و کسی مرا نبیند. سپس گفت: خدای عزوجل ازمن خواست تا به خلق سود برسانم پس بردست من بیش از پانصد یهودی ونصاری اسلام آوردند و بیش از صدهزار عیار و سلاحدار بر دستم توبه کردند و این خیری کثیر بود.»[۹]

روایت شده که در یکی از سال‌ها رود دجله طغیان کرد تا جایی که شهر بغداد در خطر افتاد، مردم نزد عبدالقادر رفتند از او یاری خواستند. او به کنار دجله رفت و عصایش را بر زمین زد و گفت «تا اینجا» و آب در همان زمان کم شد.[۹]

عمر بزاز آورده‌است: «روز جمعه پانزدهم جمادی‌الاول سال ۵۵۶ همراه با شیخ عبدالقادر به مسجد جامع رفتم، دیدم که هیچکس به او سلام نکرد. در دلم گفتم <عجیب است ما هر جمعه به خاطر ازدحام مردم در اطراف مردم با مشقت وارد مسجد می‌شد یم> هنوز این فکر در سرم جریان داشت که شیخ به من نگاه کرد و لبخند زد و مردم به سوی او هجوم آوردند که به او سلام کنند. تا حدی که بین من و او قرار گرفتند. من در دلم گفتم که حالت قبلی بهتر از این حالت بود. ایشان فکرم را دریافت و گفت:<ای عمر این چیزی است که خودت خواستی>.»[۹]

از احمد ابن شافع جیلی نقل شده‌است که گفت: «با سرور خویش عبدالقادر در مدرسه نظامیه بودم فقیهان و درویشان بر او گرد آمده بودند. ایشان در مورد قضا و قدر سخن می‌گفت. در هنگام صحبت ماری بزرگ از سقف بر دامنش افتاد و در نتیجه تمام حاضران از دور او فرار کردند و کسی جز خود ایشان باقی نماند. مار به درون لباس شیخ خزید، روی بدن او خزید تا به یقه اش رسید و رو به طرف گردنش کرد. با این همه شیخ سخن خود را قطع نکرد و حالت نشستنش نیز تغییر نیافت. مار بر زمین فرود آمد و بر قامت خویش در پیشگاه او راست ایستاد. سپس صدائی از خود بیرون آورد و با کلامی که ما آنرا نفهمیدیم با ایشان سخن گفت و سپس رفت. مردم به طرف حضرت عبدالقادر بازگشتند و پرسیدند: مار چه گفت؟ ایشان فرمود: مار گفت من عده زیادی از اولیا ء را آزمایش کردم ولی ثبات و مقاومت تو را در آنها ندیدم. من هم به او پاسخ دادم: وقتی که تو روی من افتادی من داشتم در مورد قضاء و قدر سخن می‌گفتم. آیا تو، کرم کوچک را چیزی جز قضاء و قدر حرکت می‌دهد؟»[۹]

کرامات زیادی به شیخ گیلانی نسبت داده می‌شود که شفای ناقص مادرزاد، مفلوج، و ابرص از آن جمله‌اند و حتی گفته شده که مرده را به اذن خدا زنده می‌کرده‌است.[۸] مشهور است که از آنچه در دل دیگران می‌گذشت سخن می‌گفت و آنچه که در درون آدمیان نهفته بود را می‌دید.[۹]

جایگاه و پیروان

او که امام سلسله قادریه و صوفیه‌است، مذهبش در جای‌جای ایران و برخی از دیگر کشورها از جمله هندوستان و ترکیه (ممالک عثمانی) و برخی از کشورهای عربی و بلاد اسلامی رواج یافت و همچنان نیز گروه‌هایی از عرفاً به این طریقه تعلق دارند.[۷][۶]

نویسندگان و شاعران زیادی در منقبت و ستایش وی قلم‌فرسایی کرده‌اند که از آن جمله می‌توان به شیخ عثمان سراج الدین نقشبندی و شاعر نامدار کرد شیخ رضا طالبانی و سید محمد طاهر هاشمی (سیدزاده هاشمی)شاعر، خوشنویس و نویسنده اشاره کرد.[۷]

منابع 

  • دهخدا، علی‌اکبر، لغتنامهٔ دهخدا
  • شی‍مل، آنه ماری، ابع‍اد عرفانی اسلام، ته‍ران: دفت‍ر نش‍ر فرهن‍گ اسلامی، ۱۳۷۴، ISBN 978-964-476-027-3.
  • زرین‌کوب، عبدالحسین، جس‍تج‍و در تص‍وف ایران، ته‍ران: امی‍رکب‍یر، ۱۳۵۷، ISBN 978-964-00-0239-1.
  • توکلی، محمد رئوف، تاریخ تص‍وف در کردست‍ان، ته‍ران: توکل‍ی، ۱۳۷۸، ISBN 964-91903-7-6.
  • معصوم شیرازی، محمد، طرائق الحقایق (نوشتهٔ: مع‍صوم عل‍یش‍اه، مح‍مد مع‍صوم‌بن زین‌الع‍ابدین)، تهران. شمارهٔ کتابشناسی ملی: ۱۶۵۲۷.
  • قلائد الجواهر.
  • جامی، عب‍دالرحم‍ن‌بن احم‍د، نف‍حات الانس من حض‍رات الق‍دس (بت‍صح‍یح و مق‍دمه و پی‍وست مه‍دی توحی‍دی‌پور)، ته‍ران: عل‍می، ۱۳۷۵، شماره کتابشناسی ملی: م۷۵-۱۰۱۴۷.
  • ندوی، ابوالح‍سن عل‍ی. آشن‍ائ‍ی با شخ‍صی‍ت و افک‍ار: امام عب‍دالق‍ادر گی‍لانی. ته‍ران: دفت‍ر نش‍ر فرهن‍گ قرآن، ۱۳۶۳. شماره کتابشناسی ملی: م۷۰-۵۳۸۵.
  • احمد الشامی، صالح. پندهای امام عبدالقادر گیلانی. سنندج: تافگه، ۱۳۸۸. شماره کتابشناسی ملی: ‎۱‎۹‎۰‎۹‎۶‎۱‎۱.
  • صادقی، عل‍ی‌اشرف. پی‍ر گی‍لان: شامل آرا - افک‍ار و زنده اشع‍ار حض‍رت غوث‌الاعظم سی‍د مح‍ی‌الدین عب‍دالق‍ادر گی‍لانی. تهران. شماره کتابشناسی ملی: ۱۰۰۶۲.
  • شج‍اعی، حی‍در. اسم اعظم. تهران: فهرست، ۱۳۸۸. ISBN 978-964-6351-26-4.
  • صادقی، عل‍ی‌اشرف. تذکره الق‍ادریه: شن‍اخت حض‍رت شاه سی‍د مح‍ی‌الدین عب‍دالق‍ادر گی‍لانی الح‍سن‍ی الح‍سی‍نی الع‍لوی از دیدگاه عرفاآ بزرگان و مورخی‍ن. تهران: عل‍ی‌اشرف صادقی، ۱۳۸۲. ISBN 964-06-4050-6.
  • صالح، احمد الشامی. در محضر عبدالقادر گیلانی (وصایا و مواعظ شیخ‌عبدالقادر گیلانی رحمه‌الله). سنندج: انتشارات کردستان، ۱۳۸۸. ISBN 978-964-980-028-8.
  • جم‍یل‌ابراهی‍م حب‍یب. وصایا و مک‍اتی‍ب شی‍خ عب‍دالق‍ادر گی‍لانی. تهران: احسان، ۱۳۷۷. ISBN 964-5956-82-X.
  • زرین‌کوب، عب‍دالح‍سی‍ن. ارزش میراث صوفیه. تهران: امیرکبیر، ۱۳۷۸. ISBN 964-00-0066-3. (صفحهٔ ۱۶۴ تا ۱۷۱)
  • جیلانی، عبدالقادر. دیوان کامل شیخ عبدالقادر گیلانی قدس سره. سنندج: پرتوییان، ۱۳۸۳. ISBN 964-06-2696-1.
  • جیلانی، عبدالقادر. گلچینی از غزلیات منسوب به امام عبدالقادر گیلانی. تهران: احسان، ۱۳۸۶. ISBN 964-356-601-3.
  • مدح شی‍خ عب‍دالق‍ادر گی‍لانی (قدس سره): (از زبان شع‍رای کرد). سنندج: پرتوییان، ۱۳۸۸. ISBN 964-9926-17-8.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۳۴
سعید میرزایی گیلانی

 

دلایل و تصاویر مستند نام گذاری گیلانغرب از قدیم الیام  به همین نام (گیەڵان _gyallan ) کوردان  کـــەڵـــهـوڕ

 

 

کشف تعدادی سنگ قبر از بزرگان اجداد طایفه ی گیلانی کلهر که اسم گیلان و طایفه گیلانی کلهر از 200 تا  1200سال قبل بر روی آنها حک شده است در حالی که سفر رضا شاه پهلوی به دشت گیلان و تاسیس شهر عمله  سال 1303 یعنی 90 سال قبل بوده است.

 

همشهریان و مخاطبان گرامی توجه داشته باشند در اینجا فقط مختصری از  قدمت و تاریخچه منطقه ی  گیلان و ایل کلهر قبل از حکومت داود خان امیر اعظم ، یعنی از سال  1290 به قبل تا حکومت حاجی زادگان ،مهدی خان ، اسماعیل خان حاجی زدگان،  محمد خان کاظم خانی و شاعر کرد کلهر خان منصور خان "مسیوری " پسر  میر میدان خان مسیوری و محمد علی خان حاجی زادگان همچنین حکومت ذوالفقار خان کلهر و ...... یعنی مختصری  از یک  قرن تا دوازدە قرن گذشته می باشد .

 با توجه به این که محققین و نویسندگان عزیز گیلانغربی دوران حکومت سردارن ایل کلهر در یک قرن گذشته یعنی ،داود خان امیر اعظم، سلیمان خان و عباس خان امیر مخصوص .... را به صورت مفصل  مورد بررسی قرار داده اند، در این مطالب  به قدمت مستند  هزارو دویست سالەی  منطقه گیلان به همین نام و ناگفتنی های  ایل کلهر  و قدمت مستند  طایفه گیلانی کلهر  یازدە قرن  قبل از حکومت  داوود خان  کلهر پرداخته شده است.

لازم به ذکر است قدمت طایفه گیلانی کلهر قبل  از " مقبره های مرحومان صوفی بگ ابن محمد بگ  من طایفه گیلانی سنه 877 هجری قمری ، رضامراد بگ بن علی بگ در سنەی 451 هجری قمری  و صید علی بگ ولد محمد بگ  سنه ی  247 هجری قمری من طایفه گیلانی و ... کە به صورت مسند حکاکی شدە اند به صورت روشن برای کسی مشخص نمی باشد ، اما آمدن کلمه "طایفه گیلانی "  1189 _ 986  و 559  سال قبل ، جلوی اسم مرحومان رضامرد بگ ، صید علی بگ و صوفی بگ گیلانی نشان می دهد که حداقل چندین قرن  قبل از وفات این مرحومان  که از نوادگان  داراب بگ اول  جد بزرگ طایفه گیلانی کلهر می باشند  این طایفه در این دشت می زیسته اند که تشکیل طایفه و تیره مختلف در 12  قرن گذشته را داده اند.

همچنین آثار "خرابه های روستای گیلان" که در  جنب مزارستان میلیل  و حد فاصل روستای گراویان و شیخ سرخ دین می باشد ، به دوران ساسانی و دوران های مختلف اسلام از جمله سامانی ،ایلخانی و...  برمی گردد، و  نیز بناهای  " میل " به جامانده بر سر مزار بزرگان طایفه گیلانی کلهر که رسم و رسوم  آنها قبل از دوران صفویان می بوده ،دلالت بر قدمت بیش از  "1400" ساله ی این قوم از قدیم الیام تا به حال در دشت گیلان غرب می باشد.

 

محمد امین زکی بیگ در کتاب تاریخ کرد کردستان کلهر می نویسد: پس از وفات شاه اسماعیل صفوی، حاکم کلهر، ذوالفقار خان کلهر، با سپاهی گران از  حلوان رو به بغداد نهادند و در آن هنگام حاکم بغداد ابراهیم سلطان بوده ذوالفقار خان کلهر شخصاً به اتفاق بعضی از اطرافیان و منسوبین خود به نزد وی  رفتند، و در یک چشم به هم زدن بر ابراهیم سلطان حمله نمود و اورا به قتل رسانید و پس از او کسی جرأت نکرد در مقابل ذوالفقارخان ایستادگی و مقاومت بکند و به این طریق بغداد به سهولت و سادگی به تصرف ذوالفقارخان درآمد و به نام سلطان سلیم خطبه خواند و به نام وی نیز آن جا را اداره کرد ، سپس تمامی خاک کوردستان از شمال بە دیاربکر و جنوب بە لورستان و ... و تمامی ولایت عراق عرب را بە کشور کورد کلهر اضافە نمود . ».

 

 

از دیگر طوایف بزرگ  ایل کلهر میتوان به طایفه سیاه سیاه که در منطقه ی چله گیلانغرب و اسلام آباد غرب ساکن بوده اند اشاره کرد که بزرگانی چون اکبر خان  ، میر شهبازی ،  کدخدا محمد خان کاسه کرانی پرما ، کدخدا علیشاە .... اشاره کرد.

یکی دیگر از طوایف بزرگ و قدیمی ایل کلهر طایفه منیشی کلهر می باشند که در منطقه حیدریه (کفراور) گیلانغرب سکنی داشته اند ، از بزرگان آنها میتوان به فرج الله خان منیشی (شجاع سلطان ) و شانظر عبدی و... اشاره کرد..

 

 

 

    

 

  

                

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۳ ، ۱۸:۰۲
سعید میرزایی گیلانی

فرزندان و نوادگان مای بگزاد کلهر (شاخه هفت برادر کلهر ) حاکم قلعه و شهر باستانی مای بگزادان /بهزادان/ کاخ کسرای سراب گیلان کلهر 

 

🔹مقبره حکاکی شده اجداد طایفه باستانی گیلانی کلهر ، کهن ترین اسناد مستند اجداد بزرگترین ایل کورد ( کــەڵــهـوڕ ) و شناسنامه سنگ نوشته شهرستان گیلانغرب از قدیم الیام به همین نام (گیەڵان = gyallan)

 

🔹طایفەی گیلانی کلهر یکی از طوایف بزرگ ، شناسنامه دار و اصیل  کورد که از بنیان گذاران اصلی ایل کلهر می باشند ، از دیرباز به صورت  بومی ، مستقل  و یکجانشین (بنیش) به عنوان " قدیمی ترین " ساکنان دشت گیلانغرب (گیەڵان = Gyallan) با  یای " ی "  نسبت ، منسوب به منطقەی گیەڵان (گیەڵانی) ، به کشاورزی و دامپروری مشغول بوده اند  و قدمت مستند حکاکی شده بر روی  سنگ قبور اجداد این طایفه که اسم " طایفه گیلانی " به صورت سنگ نوشته در دوره های تاریخی مختلف از جمله : 247 هجری قمری _ 451  هجری قمری و جمادی الثانی 877  هجری قمری یعنی از 12 قرن پیش از تواریخ 1151_ 960  و 552 سال قبل مصادف با  حکومت های طاهریان ، علویان ، سامانیان ، غزنویان ، ایلخانیان ، تیموریان ، صفویان  و افشاریه، زندیه، قاجاریه  می باشند .

  همچنین با توجه  به بناهای ساروجی"  کله قندی شکل  که در گذشته به ارتفاع  3 تا 5  متر بر روی  قبور بزرگان و سرداران اجداد طایفه گیلانی  کلهر به  اسم   " مـیل  احداث  گردیده است ، که  قدمت بعضی از این بناها  تا  بیش از "هجده  قرن"  یعنی تا  دوران ساسانیان و به قبل از اسلام بر می گردد ، دال  به  قدمت  دیرینه  و تمدن غنی  طایفه باستانی گیلانی کلهر از قدیم الیام  در این دشت  می باشند.

 

 وسعت جغرافیایی طایفه گیلانی کلهر از روستای سرخه میری قدیم (مرحوم کدخدا جمعه جعفری سیوەرەمەیل) تا روستاهای مرجان (قیطول مرجان - مرجان گمار - مرجان بابامرادو پایین دست آنها در دشت گیلان و همچنین روستاهای قدیمی و کهن " دشت دیــره "  در غالب " ۲۴ " تیرەی  قدیمی امتداد دارند  که در مجموع جمعیتی به تقریب  بیش از " ۵۰۰۰ " خانوار در شهرستان گیلانغرب و استان کرمانشاه و عراق را تشکیل می دهند که در حال حاضر از این تعداد حدودا " ۲۰۰۰ " خانوار در روستاهای دشت گیلان و دشت دیره به صوررت مستقل و یکجانشین سکنی دارند که تقریبا مالک بیش از " ۷۵ درصد " از املاک کشاورزی و مراتع دشت گیلان و دیره  می باشند و حدودا جمعیتی بیش از  ۱۵۰۰ " خانوار نیز به صورت شهرنشینی در شهر "گیلانغرب" ، و بیش از " ۱۵۰۰ خانوار در شهرهای سرپل ذهاب ، اسلام آباد غرب ، کرمانشاه ، خانقین ، مندلی ، قصر شیرین ، کرکوک ،بغداد و..در قرون گذشته ساکن شده اند.

 

بیشترین جمعیت طایفه گیلانی کلهر خارج از مناطق کورد نشین ایران و عراق ، در استان های

۱_ کوچ  کرمان شهرستان های جیرفت ، بم ،سیرجان ،بافت و.. که به کوچ اوایل عهد صفویه و سردار عالی بگ گیلانی کلهر ، کورد علی بگ گیلانی کلهر

۲_ کوچ به خراسان ، شهرهای اسفراین،  بجنورد ، سملقان،  شیروان ، باجگیران و.. کوچ عهد شاه اسماعیل اول و امرای گیلانی کلهر در خراسان و تاسیس قلعه امیر ولی بیگ گیلانی و فرزندش امیر نظام الدین بگ گیلانی کلهر و امیر شمس الدین بیگ گیلانی کلهر ، امیر قباد بگ گیلانی کلهر،  لطف علی خان گیلانی کلهر،  سردار خدو گیلانی و..امرای کورد گیلانی کلهر قلعه تاریخی گیلانه شهرستان شیروان خراسان در پنج قرن اخیر را تشکیل داده و در حال حاضر در قالب۱۲ طایفه در شهرستانهای کورد نشین خراسان با جمعیت تقریبی ۱۵ هزار خانوار به نام طایفه گیلانی کلهر و عناوین وابسته، چون باجگیران گیلانی،  کوم گیلانی ، گیلانلو ، کیلانلو ، گیلی ، گیلانه ، گیلیانه و.. کلهر گیلانی ، پالوان لو گیلانی ، و... ساکن هستند.

 

جمعیت طایفه گیلانی کلهر در استان کرمان نیز حدود ۱۵ هزار خانوار که بیشترین جمعیت آنها طایفه بزرگ گیلانی کلهر ساکن شهرستان جیرفت با حدود ۱۰‌ هزار خانوار را تشکیل می دهند ، طایفه گیلانی کلهر ساکن سیرجان و بافت و بم نیز مجموعا حدود ۵ هزار خانوار را تشکیل می‌دهند که در هر چهار شهرستان ذکر شده ی استان کرمان طایفه گیلانی کلهر از چند قرن گذشته به عنوان طایفه مستقل و دارای هویت و تاریخی پرافتخار میباشد. قلعه کورد علی بگ گیلانی کلهر شهرستان سیرجان ، قلعه ناصر خان و مرادخان گیلانی کلهر در منطقه گور شهرستان جیرفت و.. نمونه هایی از آثار ماندگار حکام و سرداران طایفه گیلانی کلهر بر دیار کرمان از عهد صفویه تا قاجاریه می باشد.( کتب تاریخی از جمله جیرفت در گذر تاریت استاد اصغرگیلانی پور ، شجرهنتمب تاریخیتا عهدصفویه سردار عالی بگ گیلانی کلهر و تست تبارشناسی ژنتیک آقای گیلانی و..)

۳_ کوچ به شمال منطقه کورد کوی امروزی در عهد نادرشاه افشار،  همراه طوایف عقیلی،  الوندی کلهر ، کیا ، گوران و.. طایفه گیلانی کلهر در شهرستان امروزی کردکوی در قالب ۱۲ تیره جمعیتی حدود ۳ هزار خانوار را تشکیل می‌دهند که فامیلی اکثر آنها گیلانی می باشد ، نظر بگ گیلانی کلهر از سرداران عهد افشاریه و یکی اجداد طایفه گیلانی کلهر ساکن کردکوی گلستان است .

(اسناد کتب تاریخی و تست تبارشناسی ژنتیک و شجره نامه های اجدادی)

مردمان طایفه گیلانی کلهر استان کرمان با فامیلی های گیلانی ، کورد گیلانی،  کلهر زاده ، گیلانی زاده ، کوردستانی ، گیلانی پور ، گیلی ، دولت کوردستانی،  کلهری و...شناخته می‌شوند و در مجموع طایفه بزرگ و باستانی گیلانی کلهر ساکن استان کرمان را تشکیل می‌دهند.

 

شایان ذکر است تیره ی بـیگزاده اسلام آباد غرب" که از نوادگان جانی بگ بیگزاده ￷, پدر وسین بگ بگزاده گیلانی می باشند [ وس بـگ جـهـانـی : بزرگ وقت گیلان کلهر در عهد حکومت نادر شاه افشار ] ، که به د￵نبال مشارکت تعدادی از بزرگان طایفه گیلانی در کوچ هزاره سیاسی کلهر جهت حمایت از سلسله ای نوپای زندیه در شیراز و  بازگشت دوباره آنها از  شیراز به جغرافیای ایل کلهر ، به دلایلی در اسلام آبادغرب سکنی گزیده اند.

 همچنین خاندان مظفری  طایفه " کـدخدا میرزا محمدخـان مـظفری زواره کوه " از نوادگان محمدبیگ گیلانی / جد تیره های :(1. بــسـاط بــگ گراویان _ 2. شاه نظر بگ گرز بلوط _ 3. بریم بگ گیلانی 4. میرزا محمدخان مظفری ) و برادر صیدبگ گیلانی جد طایفه شیخ سرخه دین کدخدا قادرموسی بگ گیلانی می باشند که حدودا در سال 1315 هجری شمسی به عنوان مشاور و دبیر جهت خدمت در امور دولتی حکومت پهلوی به هارون آباد  نقل مکان کرده اند و بعدها با خریدن املاک منطقه زواره کوه روستای کدخدا محمدخان مظفری را تاسیس نمودند و برای همیشه در شهرستان اسلام اباد سکنی گزیدند، طبق شجره نامەی اجدادی طایفه گیلانی کلهر و اسناد مستند سنگ نوشته موجود، این دو تیره (1_خاندان بیگزاده اسلام آباد 2_خاندان کدخدا میرزا محمدخان مظفری زواره کوه)  از نسل و دودمان " داراب بـگ گیلانی" جد بزرگ طایفه باستانی گیلانی کلهر  می باشند که در منطقه اسلام آباد غرب سکنی گزیده اند .

 

شخص " داراب بگ " گیلانی تنها یکی برادران شاخەی هفت برادر کلهر [ هفت طایفەی اصیل و کهن ایل کلهر که اصالتا گیلانی الاصل و از دودمان شاخه هفت برادر کلهر هستند به شرح زیر است :  1 - داراب بگ جد طایفه گیلانی 2 - شهباز بگ جد طایفه حاجی زادگان/یاوری 3- منصور بگ جد طایفه منصوری = مەسیوری 4 - کاظم بگ جد طایفه کاظم خانی 5 - زینل بگ جد طایفه زینل خانی 6 - قوچم بگ طایفه  قوچمی 7- سلیمان بگ کلهر جد ذوالفقارخان کلهر-طایفه اسماعیل خان اجودانی و الهیار خان کله جوبی و .... ] کە بە عنوان بزرگترین زیر شاخەی کهن و صاحب نام ایل کلهر شناختە می شوند می باشد ، دودمان و نوادگان هر کدام از دیگر برادران هفت برادر کلهر طی قرون گذشته به صورت مکرر جهت تسهیل در امور حکمرانی در کرمانشاهان و دیگر مناطق کلهرنشین از جمله هارون آباد، کرمانشاه ، ماهیدشت، درنه شار، ایوانغرب، سرپل ذهاب ،خانقین ،  و  .... از  زادگاه اصلی خود منطقه گیلانغرب ، کهن پایتخت قوم کورد کلهر تعقیر مکان داده اند و در نهایت امر بیشتر در مناطقی چون اسلام اباد کنونی و کرمانشاه ، خانقین و .... سکنی دائم گزیده اند  .

تمامی تیره ها و روستاهای طایفه گیلانی کلهر به دلیل قدمت یکجانشینی  کهن در این منطقه و عدم کوچ عشایری فصلی ، علاوه بر نسبت های نـسبی ، در طول قرون گذشته، پیچیده ترین پیوند های مکرر سببی نیز در بین طوایف و تیرەهای خود را داشته اند و این امر باعث پیوستگی ، انسجام و گرە خوردەگی عمیق تمامی تیره ها و روستاهای این طایفەی بزرگ و کهن  ایل کلهر از قدیم الیام تا به حال گشته است به  طوری که هر طایفه بار ها دایی طوایف دیگر  و خود نیز بارها خواهر زاده ی  همان طوایف بوده اند .

 

کلیپی از بزرگان و سرداران اجداد ایل کلهر 

 

۵۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۳ ، ۱۸:۳۲

 

1 - مبارزات مکرر و دلیرانه ی مردمان طایفه باستانی گیلانی کلهر با ایل شاهسوند در زمان حکومت شاه اسماعیل دوم صفویه که مراتع و اراضی آنها را مورد تعرض قرار داده بودند و در نهایت نبرد تاریخی " تنگه دیاره"  (پشته سرکش)  و کشته شدن  " مولگه شاسیوند" رئیس و خان ایل شاهسوند  غرب کشور در این تنگه و تعقیب و گریز انها تا تنگه ی "میوانه " که در نهایت تسلیم شدن دیگر بزرگان شاهسوند و پذیرفتن شکست و اقرار اوردن انها به عدم بازگشت و خروج همیشگی انها  از گیلان و دیگر مناطق کلهرنشین که بعدها در عهد شاه عباس موجبات تبعید بسیاری از بزرگان و امیران طایفه باستانی کلهر را به اکثر نقاط ایران مخصوصا خراسان به همراه داشت. 


2 - مبارزه تاریخی و شجاعانه مردمان طایفه گیلانی کلهر به همراه طایفه حاجی زادگان که از نوادگان شهبازبگ اول ، برادر دارب بگ جد طایفه گیلانی علیه قوای عثمانی در تنگه حاجیان در عهد فتح علیشاه قاجار مصادف با حکومت حاج شهباز خان دوم ایلخانی کلهر موسس حمام و مسجد حاج شهباز خان کلهر در سال 1286 هجری شمسی در کرمانشاه که بعدا تنگه ی حاجیان به علت رشادت و دلاوری آنها به اسم حاجی زادگان نامگذاری .

3 - مبارزات مکرر بزرگان گیلانی از جمله سادون بگ و برادرانش حیدربگ، رشیدبگ و جمشیدبگ از طایفه ی بریم بگ گیلانی با متجاوزان اشغالگر روس در جنگ جهانی اول و در نهایت شهادت آنها در پشت تنگه حاجیان .
4 - به هلاکت رساندن سواران روس در جنگ جهانی اول در تنگه شورآبه شیخ سرخدین توسط  کدخدا قادر گیلانی و برادرانش  حاتمخان ، کرمخان ، فتح الله شاه خسرو و کدخدا فتاح بگ گیلانی گورسفید و کدخدا ناصر غلام گیلانی گرازان( الفتی_عزتی) و دیگر مبارزان...

5_ شکست و به هلاکت رساندن سواران روس در تنگه ی قرژیلگان  به دست  اسد بگ بساط و محمد نجف گیلانی  ( گراویان ) و همچنین بزرگان طایفه گرز بلوط گیلانی از جمله کدخدا مایخان ، صادقخان بکربگ و کدخدا آزاد خان رستمی و دیگر  مبارزان ...

 

6 - دفاع مخلصانه جان بر کفان طایفه گیلانی کلهر در هشت سال دفاع مقدس که خط و جبهه مقدم و سد مقاومت دومین شهر مقاوم کشور ، شهرستان گیلاتغرب بوده اند از جمله نجیب زاده دلاور ، فرمانده ی جبهه های غرب کشور ، بزرگمرد طایفه گیلانی کلهر مشهدی غفار قادری و همچنین سردار سرافراز  ، معلم علم اخلاق؛‌ بسیجی جانباز پاسدار جبهه های غرب و جنوب کشور ، یکی از چهل سردار نامی و برجسته کشور شهید والامقام سردار حاج ماشالله عزیزی ....

 همچنین تقدیم بیشترین تعداد شهیدان،جانبازان ،آزادگان وایثارگران جبهه حق علیه باطل از افتخارات این طایفه ولایت مدار وانقلابی همچون دیگر طوایف ایل بزرگ کلهر در راستای رسیدن به آرمانهای نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و رهبر فرزانه انقلاب می باشد.

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۳ ، ۱۸:۲۵

 

 

 

از گذشته  نوعی درختچەی خودرو به نام " گیەڵ " (gyall ) مورت -مورد امروزی  به وسعت چندین هکتار در سراب گیلانغرب وجود داشتە  کە هم اکنون هم موجود میباشد که به "سراب گیەڵ" یا "باغ گیەڵ " معروف بوده است ، و با توجه به این که در گذشته نام بسیاری از مناطق را از روی نام مواد طبیعی درختان و گیاهان آن منطقه نامگذاری کرده اند ، مانند: چناران، اناران، نی ان (نیان)، زلان ، قیلان، گوڵان=گوڵەێن ، کرف هاور ، ناودار و ... . این دشت نیز با وجود سراب و باغ زیبای گیەڵ " (گیەڵ: نام قدیم مورت) که درختچەی کمیاب، دارویی، شفابخش ، مقدس و مورد توجه آیین زرتشت کە در باور عامیانە مردمان این دیار درخت گیەڵ از عرق پیامبر زرتشت رویدە و نماد اهورا مزدا بوده است کە چندین کاخ کسرایی ساروجی مختص بە دوران اشکانیان و ساسانیان در کنار سراب گیەڵان و باغ گێەڵ بنا کردە اند ، این منطقه نیز به نام "دشت گیەڵان" = " gyallan " به معنی جایی که درخت " گیەڵ " دارد  نامگذاری شده است  . 

بنابراین  اسم  گیەڵان "  = "gyallan "  یک  اسم  کاملا  کوردی  می باشد که از ریشه ی  ( گیەڵ = gyall = مورت) گرفته شده  و هیچ  وجه تسمیهی با گیلان شمال که برگرفته از ( قوم گیل = gil = گیلک)  می باشد را ندارد، اما با توجه به اینکه در زبان فارسی حرکات (فتحه ،کسره ،ضمه ) روی حروف گذاشته نمی شود در اسم  کوردی گیەڵان = gyallan   نیز علامت فتحه  روی حرف  " ی "  آن در فارسی حذف شده  و به اشتباه گیلان = gilan نوشته شده است. 

لازم به ذکر است هنوز در بعضی از ضرب المثل های بومی افراد مسن در روستاهای طایفه گیلانی کلهر، واژه ی " گیەڵ " به کرات شنیده می شود.مثلا.

. 1-(مال اباد چماین  گیەڵ  ها  ژێر  زوانێ ) یعنی فلانی خوش سخن و شیرین بیان است.

2-(گیەڵ وه گۊل = پەس  وه تۊل)یعنی هر کاری باید درست و جای خود انجام شود

.

باتوجه به اینکه طایفه ی گیلانی کلهر قدیمی ترین ساکنان دشت گیەڵان  بوده اند به همین نام مشهور شده اند ، این در حالی است در سال " 1303 " یعنی  حدود 90 سال پیش به دستور رضاخان پهلوی که منجر به منع چادرنشینی عشایر  کشور و یکجانشینی آنان گردید تعدادی از عشایر کوچ رو  ایل  کلهر نیز:  از جمله طایفه خالدی ((چهار تیره خالی =1-روتوند 2- شیرزادی 3- وارگه 4- صید محمد سلیم (صید محمدی ، غلامی ، باپیر ، کرمه، صیادیان  ...)) و همچنین دیگر طوایف و تیره های کوچ رو گیلانی الاصل ایل کلهر از جمله = عبدالمحمدی ، زرگوش ، علیرضاوندی ، پیرگه ، ...... به تدریج در اطراف  "قلای گیه لان" سکنی گزیدند و " عملەی  " یکجانشینی را در دشت گیەڵان تاسیس نمودند و بعداز حدود شش سال در سفر دوباره رضاخان در سال 1309هجری شمسی، یعنی 84 سال پیش اسم  دشت گیەڵان  و طایفه ی  گیەڵانی را به شهر تازه تاسیس عمله نهادند و " عمله " نیز به گیەڵان تغییر نام یافت و فقط با توجە بە شباهت نوشتاری اسم گیەڵان در رسم الخط فارسی بە گیلان شمال ، برای جلو گیری از اشتباهات اداری و نامه نگاری کلمه ی " غرب " را به آخر اسم  " گیەڵان " اضافه کردند تا  با  گیلان شمال اشتباه گرفته نشود ، کە البتە در زبان کوردی ، هم نوشتاری و هم گفتاری و معنایی ، " گــیـەڵان " کاملا متفاوت نوشتە ، خواندە و معنا میشود و نیازی بە اضافه کردن غرب ندارد.

 پس حکایت سفر رضاشاه پهلوی و کار مثبت ایشان فقط اضافه کردن کلمه "غرب" به  آخر اسم  " گیەڵان " بوده است  نه نام گذاری گیەڵان !

 این درحالی است که اسم طایفه ی گیلانی و دشت گیلان بصورت سنگ نوشته به رسم الخط عربی در توایخ 247  ە.ق _ 451 _ ه.ق و جمادی الثانی سال 877 هجری قمری یعنی  1189 _ 986 _ 559  سال قبل که بر روی سنگ مزار بزرگان و نوادگان اجدادی این طایفه از جمله علی بگ ، محمد بگ و صوفی بگ ولد محمد بگ من طایفه گیلانی که از نوادگان اجداد طایفه ی گیلانی و ... می باشند حکاکی شده اند .

شایان ذکر است به نقل قول از مرحوم حاج الیاس عظیمی از طایفه شیرزادی تا سال 1305 خورشیدی(حمله لر) هیچگونه بنایی در عمله ی چند سال تاسیس وجود نداشته وفقط تعداد کمی ازعشایر فصل زمستان را در کپر و سیاه چادر در عمله گیلان یا ویژنان زندگی میکردند و اکثرا در کوه های گرمسیر قشلاق را می گذراندند و ییلاق را درمناطق  (گواور و ماهیدشت ، اسلام اباد،) سپری می کردند.در حالی که تمامی تیره ها و روستا های طایفه گیلانی کلهر از قدیم الیام به صورت یکجانشینی  فقط در دشت گیلان به کشاورزی و دامپروری  مشغول بوده اند.


باید توجه داشت که  کلمه ی  "عملە" { ئەمڵە} به مردمانی  سیار و چادر نشین که با  ایلخان و والی  وقت ایل یا طایفه مستقل جهت امور تدارکات  دفاعی ، معیشتی در کوچ بوده اند اطلاق می شده و در عرف محلی پشت ماله یا قیطول نیز گفته شده است و در هیچ زمانی و هیچ منطقه ای بار مکانی ، جغرافیایی نداشته است.مانند عمله  مهدی خان گیڵانی ، عمڵەێ محمد علی خان حاجی زاده ؛ اسماعیل خان حاجی زاده ، شهباز خان حاجی زاده، محمد حسن خان، عمله  زینلعابدین خان حاجی زاده  ، عمله محمد خان کاظم خانی ، عمله اکبر خان خمان گیلانی ، عمله داود خان و.....

 

ابیات فولکلور زیر مصاف با  گرده همایی ایلات غرب از جمله ایل بزرگ کلهر ، که طی نامەای توسط داوود خان امیر اعظم  در زمان مشروطیت برای تصرف  تهران ( جنگ نوبران ساوه)، از تعدادی  بزرگان  طایفه گیلانی کلهر جهت حمایت و همراهی مبارزان طایفه گیلانی  در این جنگ دعوت به عمل آورده است......

 

گرگین  و  قادر ،  کریم و قباد   =  بگزاده ی  گیەڵان  کل  بان  و امداد

نامدار  فتابگ  له  دعوا  مشهور =  ویش   تدارک  کی   پری  شر شور

عزیز بگ و تمرخان، میرزا بساط بگ= آزادخان  گرز بریو ،صایەخان بکربگ

سواره ی   گیەڵان  تماما  یکسر =   فردا   حاضر  بون  وارد  له  لشکر

جوق جوقو تیپ تیپ له قڵاێ  گیەڵان = گیەڵان موج  مدا  له  نه ره شیران

........

منظور از" بگزاده گیەڵان "  و "سواره گیەڵان " تمامی  تیره ها و روستاهای   طایفه گیلانی کلهر می باشد که در این اشعار فقط اسم تعدادی از بزرگان طایفه گیلانی کلهر آمده است.

 

 مرحوم  فرج الله خان منیشی ،  در کتاب ناگفتنی های کلهر چنین  آورده است....

انچه که از پیشینیان خود شنیده ایم  ایل کلهر در منطقه گیلان فقط سه طایفه  قدیمی و اصلی وجود داشته است ، بقیه ی تیره ها و طوایف  در گذر زمان هر کدام از جایی به منطقه گیلان آمده اند .. و این سه طایفه اصیل و قدیمی کلهر شامل... 1_ طایفه حاجی زادگان  2_  طایفه گیەڵانی  3_ طایفه گلینی  می باشند. البته تمامی طوایف گیلانغرب کلهر اصالت گیلانی و ایلات و طوایف کوچرو گیلان بوده اند

 

 لازم به ذکر است در حال حاضر  طبق اسناد سنگ نوشته ی موجود ، که اسم  طایفه گیلانی  1189 _ 986 _ 559  و   سال  قبل  بر آنها حک شده است طایفه ی گیلانی کلهر به عنوان کهن ترین طایفه ی شناسنامه دار  اجداد ایل کلهر  و  منطقه ی گیلانغرب  شناخته می شود.

 

گیەڵ : درختچەی کهن ، شفابخش و مورد تقدیس آیین زرتشت در سراب دشت گیەڵان کەڵهوڕ کە در باور عامیانە مردمان این دیار "گیەڵ"عرق زرتشت پیامبر و نماد اهورا مزدا بودە است .

 

در پایان از مردم غیور و اصیل قوم کورد کلهر و دیار پایتخت نشینان عاجزانه تقاضامندم که نام ریشه دار و باستانی " گیه لان "  که نماد تمدن و فرهنگ چند هزار ساله این قوم کهن ایرانی بوده است را با همراهی نا آگاهانه از بعضی افراد سودجو که هدف دار  سعی در تضعیف و تخریب جایگاه ، نام و قدمت مستند 1200 ساله ی این شهرستان از قدیم الیام به همین نام را دارند  خدشه دار و زیر سوال نبرید و در راه ترویج و شناساندن ریشه و معنای نام این شهرستان " گیه لان " و درختچه ی مقدس و باستانی " گیه ل " به جایگاه اصلی خود از هر تلاشی مضایقت نفرمایید .

 

( گیەڵ = موورت ـ مورد امروزی ) گیلانغرب کلهر

آثار مستند حکاکی شده بر روی سنگ قبور بزرگان  اجداد طایفه ی گیلانی کلهر که تعدادی از آنها توسط محقق و کارشناس تاریخ طایفه ی گیلانی کلهر، آقای اکبر میرزایی شناسایی، کشف، مرحمت و بازسازی شده است، گویای قدمت دیرینه و تمدن این طایفه می باشند.

 دو مزارستان گنبد صوفی بگ گیلانی ( گمه کله جوب عزیزی) و مزارستان میلیل  از قدیم الیام  قبرستان طایفه گیلانی کلهر می بوده اند ،که قبل از دوران صفویه بر روی قبور بزرگان اجداد طایفه گیلانی بنایی به اسم " میل " که از جنس ساروج و سنگ  به صورت کله قندی به ارتفاع سه تا پنج متر بنا  می کرده اند.

 مزارستان  " گمه " از یک گنبد که متعلق به صوفی بگ و هشت میل و مزارستان میلیل از هفت میل که همگی متعلق به سلسله های قبل از صفویان(یعنی تیموریان ، خوارزمشاهیان ، سامانیان ، ساسانیان....)  بوده اند و در سال 1387 توسط میراث فرهنگی ثبت ملی گشته است.

و با شروع  دوران حکومت صفویان و بعد از آنها ،یعنی  زندیه ، قاجاریه و..... مقبره نوادگان و و بزرگان این طایفه به صورت سنگ قبر حکاکی شده   دو  تیکه ، که بر روی سنگ زیرین به رسم الخط عربی چنین نوشته اند (یا الله یا محمد یا حسین اشهد ان لا الله الی لا اشهد ان محمدا رسول لله اشهد ان امیرالمومنین ولی الله آرامگاه جنت المکان مغفور صوفی بگ ولد محمد بگ من طایفه گیلانی سنه 877 هجری قمری ) همچنین سنگ قبورهای متعلق به 247 هجری قمری - 451 هجری قمری یعنی 12 قرن گذشته کە تصاویر مهر و جانماز و تسبیه و....  و  بر سنگ عمودی تصاویر وسایل رزمی ، دفاعی و صیادی و سوار کاری که بیشتر تصاویر شمشیر ، گرز ، خنجر ، قلخان(سپر)و اسلحه ، شکار و  ..... که پیاده یا سوار بر اسب در ژست های مختلف حکاکی شده اند.

 

در ذیل به تعدادی از این قبورکه اسم طایفه گیلانی در تواریخ مختلف تا یازده قرن پیش بر روی آنها حکاکی شده  اشاره شده است.

 

 

 

1 - آرامگاه جنت المکان مرحوم صوفی بـگ ولد محمد بـگ من طایفه گیلانی 877 ه ق جمادی الثانی


2 - آرامگاه جنت المکان مرحوم محمد بـگ  ولد نظر بـگ  من طایفه گیلانی سنەی  ه . ق . 1008


3 -  آرامگاه جنت المکان مرحوم عبداله بگ ولد مراد بگ من طایفه گیلانی بیگزاده سنەی ه ق 1046 (جد طایفه بگزاده سیاهگل ،بگزاده اسلام آباد غرب و بگزاده نسار دیره کدخدا اسد حسینی)

4 - آرامگاه جنت المکان مرحوم علی بگ ولد رضا مراد بگ  من طایفه  گیلانی بساط بگ  سنەی 451  ه . ق .  ( طایفه گیلان گراویان  )


5 - آرامگاه جنت المکان مرحوم کمرخان ولد علیخان من طایفەی  محمد نظر بگ گیلانی  سنەی ه ق 1200 (گرز بلوط کدخدا آزادخان رستمی)
6 - آرامگاه جنت المکان مرحوم صید علی بگ ولد محمد بگ من طایفه گیلانی سعید بگ سنەی  247. ه ق (شیخ سرخه دین کدخدا داوود قادری)

7 - آرامگاه جنت المکان مرحوم..... محمد بگ من طایفه گیلانی احمد بگ  سنەی 1246  ه ق ( یکی از نوادگان طایفه گورسفید کدخدا نامدار فتاح بگ گیلانی )

8 - ارامگاه مرحوم  کربلای  منصور ولد مرحوم  فتح الله  از طایفه گیلان بەتاریخ 11/1204 (  طایفه بریم بگ گیلانی)

 

 

لازم به ذکر است تواریخ قبور فوق به رسم الخط عربی (هجری قمری ) میباشد که هم اکنون سال 1393ه ش مصادف با 1436 ه ق میباشد.

 

 

 

۲۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۳ ، ۱۵:۱۵